جهت خرید مقاله کلیک کنید

پاورپوینت هوش سازمانی و اثربخشی عملکرد

هوش سازمانی و اثربخشی عملکرد

مفاهیم ومبانی هوش سازمانی چیست؟

هوش چیست؟

هوش یک مفهوم مبهم است که در بسیاری از زمینه ها سعی در تعریف آن شده است  و محققان زیادی به بررسی آن پرداخته وانواع مختلفی از هوش با عنوان های متفاوت وارد ادبیات سازمانها کرده است که شامل: پویش محیطی، هوش تجاری – استراتژیک، هوش بازاری، هوش سازمان و هوش فنی – رقابتی می باشد.هوش در مفهوم عمومی خود نوعی توانایی ذهنی است و قابلیتهای متفاوتی همچون استدلال، برنامه ریزی، حل مسئله، تفکر انتزاعی، استفاده از زبان و یادگیری را در بر می گیرد. هوش معمولا به عنوان توانایی های بالقوه عقلانی تعریف می شود چیزی که ما با آن زاده می شویم چیزی که قابل اندازه گیری است و ظرفیتی که تغییر دادن آن دشوار است.

هوش در فرهنگ وبستر بدین صورت تعریف شده است: “هوش” توانایی فراگیری و فهم یا کارکردن با یک وضعیت جدید، استفاده ماهرانه از دلایل، توانایی فردی در به کارگیری دانش برای اثرگذاشتن بر محیط خود، تفکر انتزاعی قابل اندازه گیری با معیارهای ذهنی .طبق اظهار مایر هوش به توانایی استدلال انتزاعی  و محاسبات ذهنی گفته می‌شود که طبق قواعد خاصی انجام می‌گیرد.استرنبرگ با در نظر گرفتن دیدگاهی متفاوت، بر جنبه‌های بیولوژیکی و تکاملی تاکید می‌کند و اظهار می‌دارد که هوش به معنای توانایی‌های ذهنی لازم برای تطابق، گزینش و شکل‌دهی در هر زمینه محیطی است و موجب انعطاف‌پذیری در موقعیت‌های چالشی می‌شود.

یکی  دیگراز این دیدگاهها نیز نظریه هوش چندگانه است که توسط هاوارد گاردنر روانشناس دانشگاه هاروارد ارائه گشته است.هوش به معنای توان بیولوژیکی برای تحلیل نوع خاصی از اطلاعات به روشی معین است. تعریف نهایی هوش که در این نوشتار مد نظر می‌باشد عبارت است از قابلیت تفکر، ساختارهای اطلاعاتی حساس هستند به طوری که تعریف هوش می تواند شامل جمع آوری اطلاعات هم باشد. هوش از این منظر برنامه‌ریزی، خلق، تطبیق، حل‌مسأله، عکس‌العمل، تصمیم‌گیری و یادگیری است.اغلب این تعاریف عمومأ بر تعریف هوش انسانی متمرکز هستند، اما مفهوم هوش می تواند در حوزه های مختلفی به کار برده شود؛ مثلاً درکسب و کار، ماشین ها وامثال آنها.

تاریخچه هوش سازمانی:

مفهوم هوش دارای تاریخچه ای بیش از ۲۰۰۰ سال می باشد و هوش به عنوان قسمتی از استراتژی کسب وکار نیز سابقه ای طولانی دارد و همواره به عنوان تلاش برای افزایش مزیت رقابتی شرکتها و همچنین اثربخشی فرایندهای برنامه های  استراتژیک آنها مطرح بوده است. هوش سازمانی مفهومی جدید در عرصه متون سازمان ومدیریت است و پیشینه هوش سازمانی به دهه ی ۱۹۹۰ برمی گردد وریشه های آن را باید در مدیریت دانش و یادگیری سازمان جستجو کرد.  اما مفهوم هوش سازمانی از سال ۱۹۹۲ بطورآشکار در مقاله ای که ماتسودا با عنوان هوش سازمانی  و اهمیت آن به عنوان یک فرآیند و فرآورده در کنفرانس بین المللی اقتصاد در توکیو منتشر کرده مطرح شده است .پس ازآن بتدریج صاحب نظران دیگر دوباره این موضوع را بررسی کرده اند و پژوهش هایی در این زمینه انجام شده و مقالات زیادی نگارش یافته است.

هوش فردی تا هوش سازمانی:

روانشناسان هوش را به عنوان توانایی عملکرد موثر در زندگی تعریف کرده اند. مردمان هوشمند کسانی هستند که به کسب دانش و مهارت ماحصل تجربه برای مدیریت کارآمد و وظایف زندگی روزمره سوق داده  می شوند. یکی از جنبه های بسیار مهم هوش پذیرفتن تغییرات پویای جهانی، تغییر محیط زیست، مهارت ها و دانش حاصل از تجارب گذشته که غیر قابل انکار و چالش انگیز می باشد. هوش سازمانی نتیجه اجتماعی هوش فردی است و به آن مربوط می شود. از آنجاکه نوآوری یعنی ارائه یک ایده جدید بنابراین نوآوری نیازمند هوش است ونبود هوش فردی و سازمانی سازمان را در دستیابی به راه حل مشکلاتش دچار سردرگمی و ناتوانی می کند هوش سازمانی سازمان را در رویارویی با محیط آشفته وپر ابهام امروزی توانا می سازد.

گلین در واقع اهمیت هوش در کسب و کارها از این امر ناشی می شود که هوش فردی به تنهایی توانایی فائق آمدن بر مسائل پیش رو را ندارد، برای غلبه بر مشکلات نیاز به ایجاد هوش جمعی در درون سازمان به عنوان یک ضرورت اهمیت پیدا می نماید. منظور از هوش جمعی هوشی است که نه برابر است با مجموع بهره هوشی کارکنان سازمان و نه بهره هوشی مدیران بلکه فرآیندی است که از تعامل متقابل هوش افراد در سازمان حاصل می گردد.  در حقیقت یک سازمان متشکل از افرادی با هوش بالا الزاما هوش سازمانی بالایی نخواهند داشت. بلکه بهبود هوش سازمانی آن در گرو هم راستایی یا مهارت افراد، جریانهای کاری، فرآیندها و ابزارهای فناورآنه در سازمان است.

الگون و همکاران با بهره گیری از تئوری ساختاری گیدنز تلاش میکنند تا رویکرد های مختلف ارائه شده در زمینه هوش سازمانی را یکپارچه کنندآنها تلاش میکنند تا دو گانگی هوش فردی و سازمانی را کنار زده و مطالعات منفصل در این دو حوزه را بهم پیوند دهند. به تفسیرآنها هوش سازمانی فعالیت ها و امورات روزمره که بطور شناخی بوسیله رفتارهای فردی بروز و ظهور پیدا میکند فرهنگ سازمان را در بر میگیرد.

مفهوم هوش سازمانی:

مزیت رقابتی پایداری که پیتر دراکر ۲۰ سال پیش دررابطه با دانش و مدیریت دانش موثر بیان کرده است، امروزه با استفاده از مفهوم هوش سازمانی بیان میشود که اثری از یادگیری سازمانی است. پویایی دانش سازمانی سازوکاری است که یادگیری سازمانی وتکامل آن را توضیح می دهد و بیش از آن بیانگر چگونگی ظهور و بقای یک سازمان در محیط رقابتی است .کارل آلبرشت به عنوان یکی از برجسته ترین پژوهشگران و نظریه پردازان هوش سازمانی معتقد است آنچه را که پیتر دراکر به عنوان کارکنان دانش (دانشگر) معرفی کرده، اکنون باید به روز شود.

بسیاری از کسانی که قبلاً به عنوان کارکنان دانشی شناخته می شدند، در حقیقت کارکنان داده ها بودندکه داده ها و اطلاعات را به عنوان ماده خام به کار می بردند بدون اینکه ارزش قابل توجهی از طریق فرآیند های ذهنی خود به آن بیافزایند. به این ترتیب این افراد با توجه به تعریفی که در حال ظهور است،کارکنان دانشی نیستند. طبق این تعریف جدید، در واقع بسیاری از کارهای دفتری و اداری چیزی بیش ازمشاغل تولیدی با مهارت متوسط وابسته به دانش نمی باشند. ما باید یاد بگیریم که موارد جدیدی وجود دارد که قبلاً مسائلی مورد علاقه دانشگاهیان به نظر می رسیدند ولی امروزه معنادارتر شده و در عرصه های مختلف زندگی جوامع بشری نیز مطرح شده اند.

پژوهش های متعدد انجام شده، مفهوم هوش سازمانی را به عنوان یکی از توانایی های بسیار مهم در محیط مطرح می سازد برای مثال پژوهش های انجام شده توسط اسلاکی و کارترایت به خوبی نشان داده است که هوش سازمانی، عملکرد سازمان ها در حوزه های مختلف مدیریتی و کارهای تیمی و گروهی را افزایش می دهد. ضمن آنکه توانمندی های هوش سازمانی می تواند سلامت روانی و جسمی را به همراه میزان پیشرفت شغلی در افراد، تعیین کند.

“هلال معتقد است که هوش سازمانی به عنوان راهبردی مهم و ضروری برای حفظ مزیت رقابتی سازمان های مختلف، توسعه یافته و به عنوان یک ضرورت برای حفظ این مزیت در سازمان های کوچک و بزرگ مطرح شده است. سازمان های با هوش، توان ذهنی خود را همانند توان فیزیکی شان افزایش میدهند و این سازمان ها بر اساس هیچ وقت خوب به اندازه کافی خوب نیست، عمل می کنند”

هوش سازمانی به معنای شناخت دقیق تر چالشها و اداره بهتر دانش (آشکاروضمنی) و همین طور برقراری ارتباط با محیط داخلی و خارجی سازمان است که در نتیجه فرصت کشف دانش ،اطلاعات، تقاضا ونیازهای جدید را برای سازمان فراهم می آورد و آن را به سازمانی خلاق مبدل می سازد. هوش سازمانی به عنوان تلفیق دارا یی های دانش و مهارت در سازمان شناسایی می شود دارایی های سازمانی که شکل دهنده هوش سازمانی می باشد قابل اداره بوده و می توان برای فعالی مطلوب سازمانی از آنها بهره گرفت. محرک های ارزشی سه جز اصلی هوش سازمانی را که در هر سازمان وجود دارد بوجود می آورد:

  • هوش ارتباطات: درک اینکه چطور تعاملات بین دانش و معلومات کارکنان بر عملکرد سازمان موثر است.
  • هوش شایستگی: درک اینکه چطور توانایی ها و دانش تخصصی کارکنان بر عملکرد سازمان موثر است .
  • هوش ساختاری: درک اینکه چطور محیط زیر ساختی سازمان بر عملکرد سازمانی موثر است.

در یک مسیر مشابه محققان هوش سازمانی را به عنوان توانایی سازمان برای حل مشکلات از طریق خرده سیستم ها تعریف کرده اند این خرده سیتمها شامل ساختار سازمانی ،.فرهنگ سازمانی ،.سهامداران .مدیریت دانش ، سرمایه اجتماعی مدیریت استعداد و فرایند استراتژیک می شود.هوش سازمانی باتوجه بر تکیه بر توانایی ها ومهارتهای سازمان ومدیریت وترکیب صحیح آن می تواند راه حلهای موثری را برای حل مشکلات و مواجهه  با مسائل ارائه نماید.

به عنوان یک مفهوم نظری، می توان از هوش سازمانی به عنوان یکی از مهم ترین مفاهیم در نظریه های سازمان یاد کرد. هوش سازمانی به عنوان توانایی یک سازمان در حل مسائل سازمانی تعریف می شود. تمرکز این مفهوم بریکپارچگی توانایی های انسانی و فنی برای حل مسائل است و اگر بخواهیم دقیق تر صحبت کنیم باید بگوییم که هوش سازمانی شامل کلیت و تمامیت اطلاعات، تجربه، دانش و درک مسائل سازمانی است.انواع دیگری از هوش نیز در سازمان ها مطرح شده است؛ از جمله هوش فنی که بیانگر توانایی سازمان برای پردازش دانش واطلاعات رایانه ای است و به این ترتیب در تعاملات سازمان های امروزی دارای اهمیتی بسیارزیاد است. از سوی دیگر، هوش انسانی یا هوش افرادی که در سازمان مشغول فعالیت هستند نیز مهم تر از هوش فنی است. موفقیت در به کارگیری فناوری اطلاعات به هوش انسانی وابسته است که شامل مهارت های هوش انسانی یعنی تفکر موجز، بصیرت قیاسی و هوشیاری نظری است. بنابراین هوش سازمانی را می توان از دو دیدگاه مورد توجه و بررسی قرار داد:

هوش سازمانی به عنوان یک فرآیند: وقتی هوش سازمانی به عنوان فرآیند مورد توجه قرارگیرد بیانگرپیچیدگی های تقابلی، تجمعی و هماهنگی با هوش انسانی و فنی درون یک سازمان است. پیچیدگی تقابلی هوش سازمانی نشان دهنده رابطه میان انسان و مؤلفه های فنی سازمان است. تجمعی بودن هوش سازمانی به صورت سلسله مراتبی نمود می یابد و شامل دانش سطح فردی، گروهی و سازمانی است. هماهنگی درنگاه به هوش سازمانی به عنوان یک فرآیند، دارای نقشی مهم و محوری نسبت به ابعاد فرآیندی متقابل وتجمعی است. هوش سازمانی به عنوان یک فرآیند دارای پنج مؤلفه اساسی است: حافظه سازمانی، دانش سازمانی، یادگیری سازمانی، ارتباطات سازمانی، نتیجه گیری سازمانی.

هوش سازمانی به عنوان نتیجه یک فرآیند یا حالت،: بیانگر کلیت و جامعیت قسمت ها و بخش های ساختار یافته و جهت دار اطلاعات است. هوش سازمانی که در چنین وضعیتی تولید شود باید برای توانمندشدن توانایی های سامانه های اطلاعاتی و حل مسائل سازمانی به شکل مناسب مورد استفاده قرار گیرد. نهایتا هوش سازمانی بصورت مجموعه و تلفیقی از توانمندیها تعریف شده که به سازمان در حفظ پویایی مداوم یاری می رساند این توانمندی ها عبارتند از:کنش و واکنش سریع ۲- تطبیق بلادرنگ با تغییرات ۳- انعطاف در عملکرد ۴- حساسیت وقابل پیش بینی بودن ۵- پذیرش عقاید نو۶- به کار گیری تخیل ۷- نوآوری.

برای اصطلاح هوش سازمانی مفهوم کند ذهنی سازمانی نیز ذکر شده است کرفوت بیان می کند که سازمان هایی که نمی توانند به اطلاعات مفید دست یابند و نمی توانند دانش خود را تسهیم کنند به اصطلاح به کند ذهنی سازمانی دچارند)

هوش سازمان به عنوان استراتژی:

همانطور که اشاره شد هوش سازمانی توانایی استفاده در به کارگیری ترکیب مناسب تمام مهارتهای مورد نیاز به منظور بروز عملکرد مناسب وکارامد می باشد با توجه به آن که سعی برآن دارد از تمام مهارتها و ظرفیت ذهنی یک مجموعه برای نیل به عملکردی مناسب بهره گیری نماید هم از منظر فرایند هم از منظرمحصول هوش سازمانی به منزله یک راه می توان شناخته شود تا اهداف بلند مدت محقق گردند در واقع توسعه کمی وکیفی هوش سازمانی می تواند به عنوان یک استراتژی سازمانی جهت تحقق چشم انداز و نیل به اهداف کلان سازمان وارد عمل شوند هوش سازمانی زمانی که به عنوان استراتژی سازمانی بیان واجرایی می شود موارد ذیل در آن به وضوح به چشم می خورد. روشی جهت تحقق چشم انداز توجه به نقاط قوت وضعف، حرکت دهی مجموعه ، در نظر گرفتن کامل محیط خارجی سازمان، شامل محیط عمومی وتخصص ، لزوم در گیری و تصمیم گیری مدیران عالی.

هوش سازمانی بعنوان یک مزیت رقابتی در کسب و کار:

مزیت رقابتی از جنس نقاط قوت یک سازمان و یا شرکت است  که منحصر به سازمان بوده و یا تعداد کمی از رقبا وجود دارند اگر این قابلیت بگونه ای باشد که در محیط و بازار و میدان رقابتی دوام بیشتری داشته و توسط سایر رقبا به راحتی تقلید شود و درآن صورت به یک مزیت رقابتی پایدار تبدیل خواهد شد. اگر هوش سازمانی را توانایی سازمان در حل مسائل سازمانی و مدیریتی بدانیم می توان دایره مشمولیت آن  را در موضوعاتی از قبیل اطلاعات، دانش صریح،  دانش ضمنی، دانش فنی و تکنولوژیکی، تجربه و درک مسائل سازمانی دانست. این گونه است که هوش سازمانی می تواند به عنوان یک عامل قوت ایفای نقش نماید.

ابعاد هوش سازمانی:

البرخت در سال ۲۰۰۲ در کتابی با عنوان “قدرت اذهان در کار هوش سازمانی در عمل ” اشاره می کند: یکی از کارکردهای هوش سازمانی جلوگیری از کند ذهنی جمعی است .به نظر او موفقیت در کسب وکار نیازمند وجود سه عنصر افراد هوشمند، تیم های هوشمند وسازمان های هوشمند است. او هوش سازمانی را استعداد و ظرفیت یک سازمان در حرکت بخشیدن به توانایی های ذهنی سازمان و تمرکز این توانایی در جهت رسیدن به ماموریت سازمان می داند. او در این کتاب هفت بعد برای هوش سازمانی معرفی میکند. به زعم او این هفت بعد صفت هستند نه مجمو عه ای از رفتارها یا ویژگی های ساختاری یا فرایند و یا روش خاص عملیاتی. هر یک از این صفات یا هوش ها پیشایندها و عواملی علی مختلفی دارند، پیشایندها می تواند شامل: رهبری شایسته، محصولات و فرایندهای مناسب، تقاضای بازار، ماموریتهای  منسجم، اهداف روشن، ارزشهای محوری وسیاستهایی که حقوق و رفتارهای کارکنا ن را تعیین می کند باشد .

توضیحات مربوط به مولفه ها در ادامه آورده شده است:

بینش راهبردی: بینش راهبردی به معنای توانایی برای خلق، نتیجه گیری و توضیح یک هدف سازمانی است. درگذشته خیلی از سازمانها دانش را به عنوان یک منبع مزیت رقابتی نمی شناختند. برنامه های مدیریت دانش نوعا با راهبرد سازمان مرتبط نبود و اغلب نقش مدیر عالی دانش با مسئول برنامه ریزی  وتدوین بینش راهبردی شرکت مرتبط نبود. وخود در دست یابی  به اهدافش می کوشید، اما امروزه اغلب سازمانها راهبرد هایشان را بر مبنای دست یابی به اولویتها طراحی می کنند  وتلاششان بر این است تا دریابند چگونه راهبردها وفعالیتهای مدیریت دانش می توانند همدیگر را حمایت کنند. برای شکل گیری و تکامل دانش در سازمان شکل گیری بینش رسالت، ارزشهای هسته ای، اهداف راهبردی و راهبردها ضروری است .هرچه اهداف و راهبردهای سازمان شفاف تر و هوشمندانه تر طراحی شوند تلاش اگاهانه سازمان برای انطباق خلاقانه با محیط متغیر بیشتر خواهد بود.

  • سرنوشت مشترک:

یعنی اینکه کارکنان خود را عضوی موثر از سازمان تلقی کنند .در این راستا مدیران می توانند کارکنان را در طرح ها و برنامه ها ،اجرا وارزشیابی مشارکت دهند تا افراد ماموریتهای سازمانی رابشناسند وحس همدلی وهمبستگی نسبت به اهداف پیدا کنند .در چنین حالتی افراد موفقیت سازمان را موفقیت خود قلمداد می کنند وهمکاری و مبادله آزادانه ایده ها واطلاعات در سازمان به وضوح شکل می گیرد .وقعی که همه افراد تعریف واحدی از موفقیت دارند در جهت دستیابی به آن تلاشهایشان را هماهنگ می کنند و برعکس اگر یک مفهوم مشترک در بین اهداف وجود نداشته باشد هرگز تلاشهای آنها در جهت کسب موفقیت به نتیجه مطلوب نخواهد رسید از این رو انتظار تعامل و تسهیم دانش در سازمان در صورتی معقول است که اهداف فردی واهداف سازمانی در یک راستا قرار گیرند.

  • میل به تغییر:

به دلیل تعییرات شدید در محیط موفقیت سازمانها در قرن ۲۱ وابسته به توسعه سرمایه فکری  از طریق خلق و تسهیم دانش شده است . البرخت  بر این عقیده است که تغییر با خود چالشهایی به همراه دارد و فرصتی برای تجربه جدید است وی بیان می دارد افرادی که تمایل به تغییر دارند از چالشها استقبال می کنند و نیاز به باز سازی طرح کسب وکار به عنوان تجربه ای برای یادگیری راههای جدید موفقیت احساس می کنند. این افراد همواره برای دست یابی به دانش جدید الگوههای ارتباطی و تعاملاتی خود را تغییر می دهند در واقع اشتیاق یادگیری بیشتر انگیزه حرکت به سمت تغییر را در آنها فراهم آورده است.

  • هم سویی وتجانس:

بدون وجود یک سلسله قوانین اجرایی هر گروهی در ادامه کاردارای اختلاف فراوان و اختلاف نظر خواهد شد . افراد وگروهها باید خود را برای تحقق رسالت وماموریت سازمان سازمان دهند ،مسئولیتها ومشاغل را تقسیم کنند ویک سری قوانین را برای  برخورد وارتباط با یکدیگر و رویارویی با محیط وضع نمایند. به عبارت دیگر در یک سازمان هوشمند سیستمها در مجموع افراد را در تحقق رسالت توانمند می سازند. علاوه بر این همسویی با رقبا نیز عنصر بسیار مهمی است بنزیک وهمکاران  بیان می دارند که در محیطهای کاری با رقابت گسترده  شرکتها تنها یک شانس برای بقا دارند و آن متحد شدن(همسو شدن) با دیگر شرکتهاست . از سوی دیگر تقریبا برای شرکتها غیر ممکن است که همه دانش مورد نیاز برای بقا وپیشرفت شان را بصورت فردی خلق کنند، مشارکت با دیگران برای نفوذ در منابع آنها ابزار مهم شرکت برای خلق دانش به شمار می رود.

  • روحیه:

عنصر روحیه نشان دهنده تمایل به فعالیت فراتر از معیارهاست در یک سازمان با روحیه پایین کارکنان فقط کارهای خود را به درستی انجام می دهند در حالی که در یک سازمان با روحیه بالا بیشتر از حد انتظار تلاش می کنند و انرژی آنها دائم در حال افزایش است. مدیران و کارکنان اشتیاق و علاقه زیادی به کار دارند و از اینکه عضو سازمان هستند احساس غرور می کنند..بنابراین وقتی افراد از کار وسازمان خود رضایت بالایی داشته باشند موفقیت یاشکست سازمان را موفقیت وشکست خود دانسته عوامل دیگری غیر از مادیات برای آنها اهمیت پیدا می کند.

  • به کارگیری دانش:

امروز موفقیت وشکست بیشتر سازمانها بر مبنای استفاده اثربخش از دانش، اطلاعات وداده هاست. استان هاوس و پمبرتون بیان می دارند که یک سازمان هوشمند دانش را بصورت اثربخش تر و موثرتری به کار گرفته وتلاش می کند انسانها منابع مالی و دیگر منابعش را کنترل کند و با توجه به توسعه فرهنگ ساختار و زیر ساختها محیط هدایتی را فراهم می آوردکه درآن افراد و فرایند یادگیری سازمانی توسعه می یابد(فرهنگ در سازمان بایستی استفاده از منابع اطلاعاتی و فکری را تشویق کند همچنین ساختار سازمان باید ارتباط بین افراد را برای استفاده از دانش یکدیگر در سراسر سازمان تسهیل کند.

  • فشار عملکردی:

در یک سازمان هوشمند علاوه بر ارزیابی عملکرد رسمی همه افراد باید عملکرد خودشان را در رسیدن به رسالت سازمان ارزیابی کنند و برای موفقیت جمعی تلاش نمایند وقتی افراد برای تحقق رسالت سازمانی پاسخگوی همدیگر هستند در سازمان فرهنگ عملکردی  شکل گرفته و هر عضو جدید می تواند حس مشارکت را به عنوان یک الزام درک کند خودکنترلی و خودارزیابی کنترل نامحسوس سازمانی است که در سازمانهای هوشمند در سطح بالایی مشاهده می شود

الزامات و زیر ساختهای هوش سازمانی  

مدیریت سرمایه فکری در سازمان: سرمایه فکری می تواند به عنوان منابع فکری ، دانش، اطلاعات، تجربه و دارایی های نامشهود تعریف شود. استوارت سرمایه فکری را به طور کلی به عنوان مواد و محصولات فکری، دانش ، اطلاعات ، مالکیت معنوی و تجربه که می توانند برای خلق ارزش سازمانی مورد استفاده قرار گیرند، تعریف می کند. در مجموع می توان گفت که سرمایه فکری نماینده مجموعه دارایی های ناملموسی است که همچنین به عنوان دارایی های دانش معروف اند دلایلی دال بر وجود مدیریت سرمایه فکری به عنوان یکی از زیر ساختهای هوش سازمانی:

این نوع سرمایه فراهم کننده یک پایگاه منابع جدید است که از طریق آن سازمان می تواند به رقابت بپردازد. و شامل آن بخش از کل سرمایه یا دارایی شرکت است که مبتنی بر دانش بوده و شرکت دارنده و مالک آن به شمار می اید. طبیعتا سازمانی که بتواند این نوع سرمایه هارا بهتر مدیریت واداره کند بهتر می تواند به تحقق اهداف و رسالت سازمان دست یابد و از دانش و استعداد ها در راستای تحقق اهداف سازمان بهره بگیرد.

نیروی انسانی ارزشمندترین سرمایه های سازمان می باشند. و مدیریت با عطف توجه به این نکته، باید بکوشد تا این سرمایه ها را به درستی شناخته توان واستعدادهای بالقوه آنها را پرورش داده و به نحو موثری آن را در پیشبرد هدفهای سازمان بسیج کند. لذا آگاهی مدیران از ویژگیهای فردی نیروی انسانی و سرمایه های اصلی(فکری)، خود بازویی هدفمند در راستای هدفها خواهد بود.

جانگ در پایان نامه خود تحت عنوان” رویکردی به مدیریت هوش سازمانی” که در کشور چین انجام داد به این نتیجه رسید که مدیریت سرمایه فکری در سازمان، مدیریت هوش سازمانی است؛ در واقع هوش سازمانی می تواند به وسیله پذیرش و بنا نهادن سرمایه فکری در سازمان ایجاد وتوسعه پیدا کند. بنابراین سرمایه فکری از راه ترکیب، بکارگیری، تعامل ،یکپارچه سازی و ایجاد تعادل بین سه جز خود و نیز مدیریت جریان دانش بین آنها. بهترین ارزش ممکن برای سازمانها را ارائه کند.

مدیریت دانش :

مدیریت دانش فرایندی است که بواسطه آن سازمانها در زمینه یادگیری(درونی کردن دانش،کدگذاری کردن دانش(بیرونی کردن دانش)، و توزیع و انتقال دانش مهارتهایی را کسب می کنند گوپتا و مک دانیل مدیریت دانش را تلاش برای کشف دارایی نهفته در ذهن افراد وتبدیل این گنج پنهان به دارایی سازمانی می دانند. به طوریکه مجموعه وسیعی از افرادی که در تصمیم گیریهای شرکت دخیل هستند، به این ثروت دسترسی داشته بتوانند از آن استفاده کنند. در حال حاضر مدیریت دانش به طور فزاینده ای به عنوان عنصری مهم و حیاتی در استراتژی سازمان ها در نظر گرفته می شود. سازمان هایی که به طور موفقیت آمیزی تسهیم دانش را در بین کارکنان خود تشویق می کنند، بهبود عملکرد سازمانی خود راتضمین می کنند. بنابراین می توان گفت که. سازمانهایی دارای اثربخشی و هوش( سازمانی) بالایی می باشند که به طور موثری بتوانند از دارایی های دانشی خود استفاده کنند.

دلایلی دال بر وجود مدیریت دانش به عنوان یکی از زیر ساختهای هوش سازمانی:

سازمان های با هوش سازمانی بالا، قطعا سازمان های دانش محور هستند، در غیر این صورت مزیت رقابتی خود را از دست می دهند و دچار آنتروپی می شوند. دلیل اصلی آن نیز اهمیت و کاربردگسترده دانش در تمام فرآیندهای سازمانی می باشد. بنابراین به طور ضمنی می توان گفت که سازمان های دانش محور، دارای هوش سازمانی بالایی می باشند و قادر به حفظ مزیت رقابتی خود در محیط متغیر کنونی هستند.

فیاض اشاره می کند که دانش و تکنولوژی اطلاعات دارای نقشی اساسی در توسعه هوش سازمانی می باشند. بدین ترتیب که با گسترش خلق، تسهیم وکاربرد دانش در سازمان، فرهنگ دانش محور در سازمان غالب شده و باعث می شود که از تمام ظرفیتهای دانشی سازمان استفاده مناسب به عمل آید. بنابراین می توان گفت که سازمان هایی دارای اثربخشی وهوش(سازمانی)بالایی می باشند که بطور موثری بتوانند از دارایی های دانشی خود استفاده کنند. دانش ، در دنیای امروزی منبع کلیدی است وایجاد دانش جمعی یک وظیفه رهبردی برای موفقیت سازمان است. طبیعتا تا زمانی که در سازمان ها نتوان این دانش جمعی را ایجاد و توسعه بخشید، نمی توان از ظرفیتهای بالقوه سازمان در راستای تحقق رسالت واهداف سازمان بهره گرفت.

رهبری تحول آفرین:

باس، رهبر تحول آفرین را کسی می داند که به منظور تقویت عملکرد کارکنان و سازمان، رابطه مثبتی با زیر دستان برقرار و کارکنان را تشویق می کند که از نیازهای شخصی فراتر بروند و در زمینه تمایلات گروه و سازمان کار کنند. رهبران تحول آفرین زیر دستان خود رابر می انگیزانند تا آنچه را در توان دارند انجام دهند .اما دلایلی دال بروجود رهبری تحول آفرین به عنوان یکی از زیر ساختهای هوش سازمانی:

تولید دانش منبعی است که در ذهن انسان نهفته شده، خلق ونشر آن فعالیتی نامحسوس بوده و با اجبار محقق نمی شود و مستلزم همکاری داوطلبانه افراد است. سازمان ها، بدون تمایل  داوطلبانه افراد به همکاری، قادر به توسعه اثربخشی خرد جمعی خود نیستند. بنابراین سازمان ها برای ایجاد و بهره برداری از این نیروی فکری وجلب همکاری داوطلبانه صاحبان این نیروی فکری. به عواملی نیاز دارند که مهمترین آن رهبری تحول آفرین می باشد. این رهبران صاحب بینش  هستند و دیگران را برای انجام کارهای استثنایی به چالش و تلاش وا می دارند. آنها قادر به ترسیم مسیرهای ضروری برای سازمان های جدیدند. چرا که منشا تغییراتند. بر تغییرات حاکم بر سازمان  اشراف کامل دارند و بر موج تغییرات سوارند.

رهبران تحول آفرین با برخورداری از ویژگیهایی همچون، چشم انداز وسیع ، مهارتهای ادراکی، بصیرت و دور اندیشی می توانند در محیط های مبهم و پرتنش (محیطی که با بحران رو به رو شده است) مشکلات را برطرف کرده و توانایی شناسایی  و اولویت بندی متغیرهای کلیدی سازمان را در موقعیتهای غیر معمول داشته باشند. اینگونه رهبران همواره چالشها وتغییرات را با آغوشی باز می پذیرند و از این فرصتها برای ایجاد و بهبود توانایی هایشان بهره برداری می کنند. همچنین به اصلاح و فرهنگهای  حاکم در سازمان پرداخته، ارزشها و فرهنگها را در راستای تحقق اهداف سازمانی قرار می دهند.

سرمایه اجتماعی:

ویلانووا وجوسا سرمایه اجتماعی را پدیده  مدیریتی در نظر گرفته و برای آن ویژگیهایی از قبیل: اعتماد(هنجارها)، روابط، ارزشها و رفتار مشترک، شبکه ها، همکاری ،تعهد ودرک مقابل بر می شمرند و )معتقدند که سازمان بدون این ویژگی ها قادر به انجام وظایف خود نسیت. در واقع می توان گفت که تاکید سرمایه اجتماعی بر این است، که شبکه های روابط، منبعی با ارزش برای هدایت و اداره امور اجتماعی و خلق مزیت رقابتی هستند .دلایلی دال بر وجو سزمایه اجتماعی به عنوان یکی از زیر ساختهای هوش سازمانی:

فرآیند هوش به ارتباطات میان افراد بستگی دارد. در این رابطه کاهانر نیز معتقد است ارتباطات سالم در سازمان یکی از عواملی است که بر هوش (سازمانی) تاثیر می گذارد؛ چرا که با گسترش این ارتباطات سازمان ها در ترکیب و تبادل منابع، تشویق رفتارهای تعاونی، فعالیتهای جمعی اثربخش تر و … موفق تر عمل خواهند نمود و بهتر می توانند از تمام ظرفیت های سازمان در راستای تحقق اهداف سازمان و همچنین برای حفظ مزیت رقابتی استفاده کنند. انتقال اطلاعات و دانش در سطح کلان وخرد بین افراد و سازمانها، بستگی به افرادی دارد که این انتقال را تسریع و تسهیل می کنند. در نتیجه،تمام عواملی که مشوق ارتباط بین فردی یا مانع آن باشد، بر مبادلات اطلاعاتی افراد نیز تاثیر گذار خواهد بود. به همین دلیل اهمیت ارتباطات و تعاملات مبتنی بر اعتماد میان افراد در گسترش و کاربرد دانش و مورد تاکید قرار گرفته است. چنان چه سازمانی بتواند هرچه بیشتر تعاملات اثربخش را در میان کارکنان خویش در داخل گروه ها و واحدهای سازمانی افزایش دهد، بیشتر می تواند نسبت به اثر بخشی مبادلات اطلاعاتی میان افراد اطمینان حاصل کند .

یادگیری سازمانی:

یادگیری سازمانی فرایندی است پویا که سازمان را قادر می سازد تا به سرعت با تغییر سازگاری یابد. این فرایند شامل تولید دانش جدید، مهارتها و رفتارها می شود و به وسیله تسهیم میان کارکردی و یادگیری همکارانه، تقویت می شود . نتایج این دو اصل، خلق فرهنگ یادگیری و فرهنگ مشترک ، در میان همه کارکنان است. هوش سازمانی توانایی یک سازمان برای ایجاد دانش و همچنین استفاده استراتژیک از آن برای تطابق با محیط و مکان کسب و کار می باشد. بنابراین بدیهی است که با افزایش یادگیری در سازمان که به سازگاری محیطی منجر می شود ، هوش سازمانی نیز ارتقا و افزایش یابد. یادگیری سازمانی یکی از مولفه های اصلی در هوش سازمانی است که توانایی حل مسئله و مشکلات آن سازمان می باشد.

فرهنگ سازمانی:

افراد در سازمانی که دارای فرهنگ باز است نسبت به کلیت سیستم و چگونگی انجام امور سازمان با یکدیگر تعامل و ارتباط دارند. هر فرد درسازمان یک عامل موثر و با ارزش است و سازمان ، شبکه ای از روابط را فراهم می سازد که به افراد اجازه می دهد قابلیتهای خود را توسعه داده، به دنبال نوآوری و خلق دانش جدید در سازمان باشند. پس می توان گفت که چنین سازمانی ، دارای استعداد و توان فکری  بالایی خواهد بود و افراد سازمان در مورد همه عواملی (مشتریان ، جامعه، ارباب رجوع ورقبا ، محیط اقتصادی و…) که بر سازمان تاثیر می گذارند، اطلاعات و دانشی فراگیر خواهند داشت. و طبیعتا در این سازمان بهتر می تواند از این ظرفیتها و استعدادها د ر راستای رسیدن به اهداف سازمان استفاده کند.

ساختار سازمانی:

ساختار سازمان با توجه به ویژگیها و کاربردهای آن در سازمان از عوامل تاثیرگذار بر هوش سازمانی می باشد. نوع و شکل ساختار سازمان بر روی ارتباطات درون سازمان و بین اعضا اثر می گذارد و انتقال و پخش دانش و اطلاعات را تسریع یا کند می کند. بنابراین نوع ساختار حاکم بر سازمان هوش سازمانی را تحت تاثیر قرار می دهد. امروزه هر سازمانی اعم از کوچک و بزرگ به متخصصانی نیازمند است که بتوانند ساختار سازمانی را بر اساس فن آوری اطلاعات در راستای ایجاد و توسعه دانش طراحی کنند .این ساختار مبتنی بر فن آوری اطلاعات را نمی توان به راحتی به وجود آورد ولی وجود آن برای سازمان حیاتی است. رویه ها و روشهای سازمانی در سایه این ساختار مبتنی بر فنآوری اطلاعات .می تواند به صورت اثر بخش تری به اجرا درآید.

مدیریت استعداد:

مدیریت استعداد به عنوان سیستمی برای شناسایی،.استخدام، پرورش ،ارتقاو نگهداری افراد مستعد، با هدف بهینه کردن توان سازمان به منظور تحقق نتایج کسب وکار تعریف شده است. مدیریت استعداد یعنی شناسایی پستهای کلیدی، انتخاب افراد با استعداد و طراحی نظام منابع انسانی جدا.ومدیریت استعداد متعلق به همه فرایندهای توسعه منابع انسانی و برای پرورش وتوسعه تمام کارکنان است. در نتیجه  سازمان ها با سرمایه گذاری در مدیریت استعداد از یک سو از یک نرخ بازگشت سرمایه بالا برخوردار می شوند و از سوی دیگر مجموعه استعدادهای گوناگونی را در سازمان خواهند داشت. طبیعتا هنگامی که سازمان در تکمیل فرایندهای مدیریت استعداد به طور اثربخش تری  عمل کند ، هوش سازمانی نیز افزایش خواهد یافت.

پیامدهای هوش سازمانی

  • نوآوری:

نوآور بودن(خلاق بودن) و تولید راه حلهای  خلاق یکی از نتایج کلیدی هوش سازمانی می باشد. در این زمینه )دانش افراد(فردی) برای خلاقیت فردی  دارای اهمیت می باشد.بنابراین برای ایجاد نوآوری و خلاقیت در سازمان توجه به هوش سازمانی امری اساسی و ضروری است . و زمانی که این امر محقق شد. افکار و قوای هنی افراد مانند سیلی خروشان در سازمان جاری شده و همجون روحی در کالبد سازمان دمیده می شود. پژوهشی نیز که درباره این موضوع  توسط نرجس السادات نسبی در دانشگاه علوم پزشکی شیراز در سال ۱۳۸۷ صورت گرفته است تایید کننده این موضوع می باشد. طبق نتایج حاصل از این پژوهش که هدف اصلی آن بررسی رابطه هوش سازمانی و خلاقیت بوده  ارتباط مثبت و معنی دار هوش سازمانی و مولفه هایش با خلاقیت تایید شده است. به طوریکه به ازاء هر واحد افزایش  یا کاهش در هوش سازمانی و مولفه های آن خلاقیت کاهش  یا افزایش می یابد. در واقع می توان گفت در سازمانی که به طور هوشمند عمل کرده و از ظرفیت فکری و ذهنی افراد به نحو احسن استفاده می کند، شانس به وقوع پیوستن ایده های جدید افزایش می یابد.

  • مزیت رقابتی:

هوش رقابتی مزیت رقابتی سازمان ها را از طریق ارتقاء کیفیت افزایش می دهد. مزیت رقابتی پایداری که پیتر دراکر ۲۰ سال پیش در رابطه با دانش و مدیریت دانش موثر بیان کرده است. امروزه با استفاده از مفهوم هوش سازمانی بیان میشود که اثری از یادگیری سازمانی است. پویایی دانش سازمانی سازو کاری است که یادگیری سازمانی  و تکامل آن را توضیح می دهد و بیش از آن بیانگر چگونگی  ظهور و بقای یک سازمان در محیط رقابتی است. پیرسی و همکاران در مطالعات خود نشان دادند که سازمان هایی که دارای کارکنان باهوش و آگاه هستند، مزیت رقابتی خود را در طول زمان حفظ خواهند کرد.

  • بهره وری:

علاوه بر نوآوری  و مزیت رقابتی که با افزایش هوش سازمانی در سازمان ها تحقق می یابد بهره وری ( فردی وسازمانی) نیز در این گونه سازمان ها افزایش یافته و به اوج خود می رسد. بدین ترتیب که در سازمان های با هوش سازمانی بالا تمام ظرفیتهای فکری و دانشی افراد شناسایی شده و به طور موثری  مورد استفاده قرار می گیرد. بنابراین با شناسایی  این ظرفیتها (فکری و دانشی) و استفاده موثر از آنها به تدریج اثربخشی و کار ایی (بهره وری) افراد و در نهایت سازمان افزایش می یابد

  • بهبود عملکرد سازمان:

سازمان ها با مجهز شدن به ابزاری همچون هوش سازمانی  خواهند توانست که در محیط نامطمئن امروزی   و پر از تغییر و تحولات ، بهتر عمل می کنند.. هوش سازمانی ابزاری است  که به سازمان ها کمک می کند تا این تغییر و تحولات را درک کرده و با بسیج کردن منابع انسانی  که مهمترین سرمایه  سازمان ها می باشد، بتوانند به استقبال  این تغییر و تحولات بروند واز این فرصتهای به وجود امده حداکثر استفاده را بکنند. سازمانی که توانایی تطبیق با محیط خود را داشته باشد واز تمام توان و ظرفیتهای خود در راستای تحقق اهداف سازمان بهره بگیرد طبیعتا دارای عملکرد بالایی خواهد بود.

جهانی‌سازی و انقلاب دیجیتال نیاز به استفاده از تکنیک‌های خلاقانه و روش‌های نوین را بوجود آورده‌است . در بخش آموزش . امروزه موسسات آموزشی به شدت وابسته به منابع ذهنی و انسانی هستند . سرمایه برای انتشار دانش ( گیل , ۲۰۰۹ ) هزینه فراهم کردن کیفیت خدمات و آموزش به دلیل پیشرفت فن‌آوری , استفاده از منابع بالا , یادگیری و به‌کارگیری فن‌آوری‌های جدید روش‌ها و روش‌های تدریس بهتر . افزایش شدید تعداد موسسات مجهز به این مزیت رقابتی در بخش آموزش منجر به رقابت شدیدی شده‌است . در دوران معاصر یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های مدیریتی این است که چگونه یک نسل جدید از سازمان‌های هوشمند ایجاد کنیم . هوش سازمانی با دیدگاه خاص , یادگیری دانش , روحیه کارمندان بدست می‌آید . فشار عملکرد ( kesti , Syvajarvi , Stenvall , & ریورا , ۲۰۱۱ ) . در بخش آموزش و پرورش – – سازمان‌ها , دانشگاه‌ها , دانشگاه‌ها و دیگر سازمان‌ها باید یک پیشگام برای دستیابی به آن باشند , تولید و به اشتراک گذاری اطلاعات سازمانی . اکنون دانش یک روز به عنوان استخوان پشت سر در نظر گرفته می‌شود . اقتصاد جهانی و مدیریت دانش نقش بسیار مهمی در دستیابی به سازمانی ایفا می‌کنند . بنابراین در هر سطحی , مدیریت دانش به عنوان مهم‌ترین اجزای تشکیل‌دهنده ساختار در نظر گرفته می‌شود . و فرآیند هر سازمان آموزشی ( راج Adhikari , 2010 ) . توانایی ما برای به چالش کشیدن یا زنده ماندن نظام اقتصادی جهانی به شدت براساس فداکاری و نگرش ما به توسعه دانش ما استوار است . سرمایه انسانی . این تنها با ایجاد امکان پذیر است.

هوش سازمانی و عملکرد کارمندان :

عملکرد کارمندان : عملکرد کارمندان تعریفی دقیق از موفقیت است . اهداف سازمانی , به منظور برآوردن نیازهای کارمندان , شرکت عهده‌دار وظایفی می‌شود و مسئولیت‌های آن نیروی کار که تلاش بیشتری می‌کنند و آنچه را که می‌خواهند به دست آورند . working ( Yilmaz & Ergun , 2008 ) . بنابراین , شرکت شغل و زندگی کاری خود را توسعه می‌دهد معرفی برنامه‌های آموزشی , ترفیع رتبه و پاداش بیشتر و پاداش بیشتر حقوق بهترین اهداف برای اهداف آن‌ها , به این دلیل است که شرکت با این منابع انسانی ماهر , برای رسیدن به اهداف کاری خود به طور موثر و کارآمد ( Bourlakis , Maglaras , Aktas , Gallear , & Fotopoulos ) , 2014) . سه عامل اصلی که عملکرد کارکنان را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد به عنوان سازمانی , سازمانی , عوامل محیطی و محیطی ( Gumustekin & Oztemiz , 2005 ) . عملکرد کارکنان براساس مدل است نتیجه خروجی در پایان یک زمان مشخص ; این نتیجه درجه موفقیت کسب‌وکار است . اهداف یا اهداف . بنابراین , عملکرد نتیجه همه تلاش‌ها برای رسیدن به اهداف کسب‌وکار است . ( Gumustekin & Oztemiz , 2005 )

هوش سازمانی : هوش سازمانی مفهوم جدیدی در دوره متون است . مدیریت , سابقه آن در دهه ۱۹۹۰ و ریشه‌های آن را می توان در نظریه‌های سازمانی مورد بررسی قرار داد . یادگیری و مدیریت دانش . در ابتدا , Matsuda اطلاعات سازمانی را ابداع کرد و مشاهده کرد هوش سازمانی به عنوان ترکیبی از هوش انسانی و ماشینی . این الگو توسط او تعریف شد توضیح فرآیند دانش و دانش بشری براساس ماشین برای مرتب‌سازی سازمانی مشکل ( Kim , Suh , & هوانگ , ۲۰۰۳ ) . توانایی یادگیری , دلیل , و درک به عنوان هوش شناخته می‌شود ( kesti et al . , 2011 ) . در حالی که هوش سازمانی به عنوان ارزیابی کمی تعریف می‌شود . کارایی در توزیع اطلاعات , فرآیند تصمیم‌گیری و اجرا توسط یک سازمان ( Yaghoubi , Gholami , & Armesh , 2012 ) . توانایی یک سازمان برای تولید دانش و استفاده از آن به وسیله تطبیق استراتژیک آن با موقعیت یا بازار , هوش سازمانی است . مطالعه سازمانی هوش , صلاحیت فکری همه سازمان‌ها را تعیین می‌کند , همان طور که ما برای محاسبه آن از آن استفاده می‌کنیم هوش افراد با استفاده از I.Q. ساده , شبیه به I.Q است , اما در سطح سازمانی به کار گرفته می‌شود . شرکت جنرال موتورز ( O.I.Q. General ) دارای تعداد ۸۵ است که در ۱۰۵ و مایکروسافت قرار دارد . ۱۲۰ ( حلال , ۱۹۹۷ ) . ارزیابی هوش سازمانی از نقطه‌نظر شناختی پیش رفت . اطلاعات سازمانی به دلیل اقدامات روزمره سازمان گسترش می‌یابد . پس ارزیابی آن براساس در ابعاد اجتماعی , رفتاری , عاطفی و شناختی و به این ترتیب , هوش سازمانی یک سازمان است . مفهوم چندبعدی و چندبعدی متشکل از تعامل بازگشتی شناختی , عاطفی و پتانسیل رفتاری سازمان ( علی & احمد , ۲۰۰۶ )

در سیاست‌های اصلی یک کشور , در سال‌های اخیر توجه زیادی به هوش سازمانی صورت‌گرفته است تا کارآفرینی را بهبود بخشد . این به دلیل نقش بزرگ کارآفرینان در توسعه اقتصادی یک کشور است . با این حال , بیشتر مطالعات انجام‌شده در زمینه کارآفرینی , ویژگی‌های ساختاری , ساختاری و محیطی را به حساب آورده و هوش سازمانی را به عنوان مهم‌ترین عامل مورد توجه قرار نداده است ( Ashena , و همکاران ۱۹۹۷ ) . مطالعات انجام‌شده بر روی کارآفرینی به دلیل بی‌توجهی به منابع انسانی هوشمند مورد انتقاد قرار گرفت . مفهوم هوش سازمانی در محیط دانشگاهی در دهه ۱۹۸۰ مد شد . برخی از نویسندگان بر این باورند که مایکل پورتر در ابتدا مفاهیم of و هوش رقابتی را معرفی کرد . از سوی دیگر , کارل Albercht یکی از پیشگامان در طراحی OI است . از دیدگاه of انسان‌ها شاید بسیار صالح و باهوش برای انجام کاره‌ای بزرگ باشد , اما قدرت ذهنی جمعی آن‌ها است که منجر به انجام کاره‌ای بزرگ می‌شود . براساس علم فیزیک می‌توانیم بگوییم که از دست دادن این قدرت ذهنی منجر به آنتروپی می‌شود . در ترمودینامیک مقدار عدم هماهنگی در سیستم است , مقدار انرژی که برای خروجی تولیدی موجود نیست . در مقابل , ما می‌توانیم در موردهماهنگی.

هوش خالص : synchrony + آنتروپی – کل IQ ( قدرت ذهنی موجود ) در این فرمول یک افزایش در قدرت ذهنی مردم به عنوان نتیجه of است . تعریف Albercht , ظرفیت یک سازمان برای استفاده از تمامی قدرت‌های ذهنی و تمرکز قدرت ذهنی بر انجام ماموریت آن است . بنابراین , براساس این تعریف نقش of ساده است . این به معنی ایجاد یک سازمان موفق‌تر در محیط خود است . اعتقاد به most سازمان‌ها این است که یک چیز خوب هرگز به آن خوبی که باید باشد نیست و ما باید با

Matsuda از ژاپن نیز یکی از سازندگان ابتکار اوش و ابتکار اوش به عنوان ترکیبی از هوش عاطفی و مکانیکی است . OI یک فرآیند یادگیری است و شامل توسعه رفتار انطباقی است ( Choo , 1996 , p . 18 ) . با انتخاب چهار ویژگی از جمله یک رفتار هدف محور , پایگاه‌های اطلاعاتی سازمانی و دسترسی آسان به آن‌ها , انتخاب عملکرد درست و مدیریت آن , به نتایج ( ۱۹۹۶ , ص . ۷۹ ) . Veber ( 1996 , ص . ۲۹ ) ابتکار اوش را به عنوان توانایی یک سازمان در شکل دادن محیط خود براساس capabilities تعریف می‌کند . Veryard ( 2000 , p . 350 به عنوان ترکیبی از توانایی‌های سازمانی که رفتارهای هوشمند را ارایه می‌کند , تعریف می‌کند . از دیدگاه حلال ( ۱۹۹۸ ) ظرفیت یک سازمان در ایجاد دانش و استفاده از آن برای انطباق خود با محیط یا بازار استراتژیک است . این ابتکار شبیه IQ است اما در سطح سازمانی شکل می‌گیرد و مثل IQ ارزیابی می‌شود . هلال و همکاران بعنوان یک پیوستار متشکل از پنج زیر سیستم شناختی از جمله ساختار سازمانی , فرهنگ , رابطه بین ذینفعان , مدیریت دانش , مدیریت استراتژیک استراتژیک ( ۱۹۹۶ ) به عنوان ظرفیت یک سازمان در جمع‌آوری اطلاعات , نوآوری در دانش عمومی , اقدام موثر براساس ایجاد دانش در نظر می‌گیرند . Albercht ( 2003 ) OI را به عنوان داشتن هفت مورد از جمله

: ۱ ) چشم‌انداز استراتژیک در نظر می‌گیرد . چشم‌انداز استراتژیک به توانایی سازمان در ایجاد , توسعه و بیان اهداف می پردازد

( ۲ ) سرنوشت مشترک اشاره می‌کند : کارکنان به خاطر توسعه یکدیگر ودرراستایاهداف سازمان فعالیت می کنند.روان شناسان سازمانی به تلاش‌های مطلوب به عنوان انرژی در اعضای سازمان نیاز دارند تا کار خود را انجام دهند . کارکنان در یک سازمان با قابلیت  کم , شغل و وظایف خود را همانند آن‌ها انجام نمی‌دهند . ۵ ) انطباق و همخوانی . در سازمان‌های هوشمند , ساختار و سیستم‌های سازمانی  و مقررات مربوط به توسعه یادگیری گروهی و هم‌کاری کارکنان برای ایجاد ارزش‌ها و تحقق ماموریت سازمان

. ۶ ) کاربرد دانش . این عامل به این ظرفیت اشاره دارد که فرهنگ و جو سازمان برای استفاده از منابع ارزشمند ذهنی و اطلاعاتی خود ایجاد می‌کند .

۷) فشار عملکرد : در یک سازمان هوشمند , هر فرد مسیول عملکرد خودش است . زمانی که اعضای یک سازمان انتظار دارند که نیازهای آن‌ها پاسخ داده شود , حس پذیرش مسئولیت در میان اعضا افزایش می‌یابد تا این انتظارات را برآورده کند . در نتیجه هر عضوبراحتی وظایف خودرا انجام می دهد.

 

این فایل به بررسی هوش سازمانی در سازمان های دولتی ،مراکز دانشگاهی و همچنین بخش خصوصی پرداخته و علاوه بر آثار علمی اساتید مربوطه ،از خلاصه پایان نامه ها به عنوان «مطالعه موردی»استفاده نموده است.در محورهای زیر:

هوش سازمانی چیست؟| چرا شرکت شما برای رقابت به آن نیاز دارد؟

«هوش سازمانی» روش‌‌هایی که سازمان ‌ها به دست می‌‌آورند، ایجاد می‌‌کنند و به کار می‌گیرند را، توضیح می‌‌دهد. در اواسط قرن بیستم، جامعه شناس هارولد ال. ویلنسکی از این اصطلاح برای ایجاد چارچوبی برای درک و بهبود رفتار سازمانی استفاده کرد. حتی در یک جامعه متصل، پرورش هوشمندسازی سازمانی می‌تواند کار دشواری باشد. سازمان‌ها از افراد زیادی با سوابق، نقش‌ها و تخصص‌های مختلف تشکیل شده است. این افراد برای به دست آوردن و ایجاد دانشی که سازمان بتواند از آن برای نظارت بر عملیات خود و نوآوری استفاده کند، باید با یکدیگر همکاری کنند. به عبارت دیگر، برای موفقیت یک سازمان، دانش باید به طور موثر منتقل و به اشتراک گذاشته شود. در این مطلب از سایت یسنا پارس به توضیح هوش سازمانی و نحوه رفتار رهبران در برابر آن پرداخته ایم.

هوش سازمانی چیست؟

اساس هر سازمانی اغلب به سمت یک چشم انداز تنظیم شده است. هر سازمانی نقش توانمندساز، اجراکننده و تغییر دهنده خود را دارد. سمفونی تمام اجزای نسبی یک سازمان می‌تواند به کسب و کار در رسیدن به اهدافش کمک کند. هوش سازمانی همیشه توسط بنیانگذاران شرکت‌های جدید و قدیمی به طور یکسان مشاهده شده است. هوشمندسازی سازمان نقطه آغازی برای تنوع فرهنگی بین شرکت‌های مختلف است. تقریباً نیمی از عملکرد شرکت را می‌توان به توانایی یک شرکت در پاسخگویی هوشمندانه به تغییر و پیچیدگی نسبت داد، و بقیه توسط عوامل پویا تعیین می‌شود: رهبری، استراتژی و شرایط محیطی.

هوش سازمانی ظرفیت یک سازمان برای ایجاد دانش و استفاده از آن برای انطباق استراتژیک با محیط خود می‌باشد. شبیه I.Q است، اما در سطح سازمانی چارچوب بندی شده است. هرچه بیشتر در مورد موقعیت فعلی کسب و کار خود در بازار و استراتژی رشد خود بدانید، در تصمیم گیری‌های استراتژیک برای آینده مجهزتر خواهید بود. درک مفهوم داده‌‌ها و معیارهای پیچیده می‌ تواند چالش برانگیز باشد، اما درک مفهوم OI برای مدیریت عملکرد درونی شرکت‌‌ها در هر اندازه ضروری است.

اگر بتوانید کسب و کار خود را در سطح سازمانی و علت اعداد و ارقام را درک کنید، می‌توانید با اطمینان مسائل را شناسایی کرده و تصمیمات استراتژیک بگیرید تا تلاش‌های خود را به سمت جلو متمرکز کنید.

سازمان‌ها چگونه فکر می‌کنند؟

سازمان‌ها از افرادی تشکیل شده‌اند که با هم فکر کرده و برای دستیابی به یک هدف مشترک کار می‌کنند. سازمان‌ها مانند افراد، داده‌ها را جمع آوری کرده و آن را به اطلاعات تبدیل می‌کنند. به طور کلی دانش سازمان از اطلاعات ایجاد شده و از دانش برای بهبود سازمان استفاده می‌شود. به عبارت دیگر، هوش سازمانی مجموع داده‌ها، اطلاعات، دانش و خرد (DIKW) افراد، پایگاه ‌های اطلاعاتی و گزارش ‌های آن است.

تفاوت اصلی بین هوش سازمانی و فردی در این نهفته است که هوش سازمان بر توانایی انتقال دانش و خرد بین افراد متکی است. ناتوانی در انتقال داخلی، برقراری ارتباط یا توضیح مشاهدات می‌تواند به راحتی از سرمایه گذاری سازمان‌ها در DIKW جلوگیری کند. به عبارت دیگر، جریان DIKW  برای موفقیت یک سازمان حیاتی است.

پیامدهای کوتاه مدت و بلندمدت زیادی برای هوش سازمانی ضعیف وجود دارد. در درازمدت، اگر سازمانی نتواند باهوش‌تر شود، توانایی خود را برای نوآوری از دست خواهد داد و رقبایی که تغییر چشم‌انداز را بهتر درک می‌کنند، تسلط خواهند یافت.

رهبران یک سازمان چگونه در هوشمندسازی آن ظاهر می‌شوند؟

سازمان‌های بزرگ اغلب به جای افراد بر روی اهداف متمرکز می‌شوند و در نتیجه موجب کاهش بهره وری، سرمایه گذاری هیجانی می‌شود و سازمان، کارکنان ارزشمند خود را از دست می‌دهد. سازمان ‌ها اغلب از معیارهای اشتباه برای ارزیابی موفقیت کسب‌ و کار استفاده می‌کنند. این معیارها اطلاعات نادرستی در مورد مشکلات کسب‌ و کار می‌دهد و در نهایت تلاش‌ها و درآمدشان را در جهت‌های اشتباه هدایت می‌کند.

هیچ یک از این رویکردها راه ایده آلی برای اداره یک کسب و کار نیستند، اما بارها و بارها مشاهده شده که سازمان‌ها فرصت را از دست می‌دهند. زیرا نمی‌توانند کسب و کار خود را از دریچه مردم، فرهنگ و بهره وری ببینند.

داشتن درک عمیق از هوش سازمانی به رهبران این امکان را می‌دهد که به طور عینی به کسب و کار نگاه کنند. نه فقط آنچه اکنون اتفاق می‌افتد، بلکه آنچه در آینده امکان پذیر است. اینکار به شما امکان می‌دهد تا تصمیمات بهتری بگیرید، شکاف‌ها را شناسایی و چالش‌ها را قبل از بروز آن‌ها پیش بینی کنید. قرار دادن سیستم‌ها و فرآیندها برای جمع آوری اطلاعات لازم و درک نحوه استفاده از آن چیزی است که هوش سازمانی در مورد آن است.

چگونه هوش سازمانی را می‌توان در تمام مراحل کسب و کار اعمال کرد

بسته به جایی که سازمان شما در چرخه حیات خود قرار می‌گیرد، احتمالاً در یکی از این سه مرحله قرار دارد: راه اندازی، تأسیس یا انتقال. در زیر نشان داده شده که چگونه درک هوش سازمانی می‌‌تواند به سازمان‌‌ها کمک کند.

سازمان‌ها در راه اندازی

مرحله راه اندازی هر سازمانی مربوط به تمایز، رشد کسب و کار و استخدام افراد مناسب است. اگر با منابع، طرز فکر و چشم انداز مناسب شروع کنید، در دراز مدت زمان و هزینه زیادی برای خود و تیمتان صرفه جویی خواهید کرد. درک جایگاه خود در بازار، اینکه موفقیت چگونه به نظر می‌رسد و چگونه به آن موفقیت دست خواهید یافت از همان روز اول بسیار مهم است.

سازمان‌های در مرحله تغییر

سازمان‌‌ها پس از راه‌اندازی به یکی از این دو راه می‌روند: رشد می‌‌کنند و به یک کسب ‌و کار درآمدزا تبدیل می‌‌شوند، یا در نهایت شکست می‌‌خورند و شرکت را می‌‌بندند. طبق آمار، تقریباً ۲۰٪ از مشاغل جدید در طول دو سال اول، ۴۵٪ در طول پنج سال اول و ۶۵٪ در طول ۱۰ سال اول شکست می‌‌خورند. همچنین تنها ۲۵ درصد از کسب و کارهای جدید به ۱۵ سال یا بیشتر می‌رسند و این آمار از دهه ۱۹۹۰ تقریباً ثابت بوده است. بنابراین، داشتن پایه و اساس مستحکم از افراد، اصول و محصولات، کلید موفقیت بلند مدت سازمانی است.

سازمان‌های تاسیس شده

بنابراین برای اینکه در یک بازار در حال تحول موفق باقی بمانند، سازمان‌ها و رهبران باید دانش و مهارت‌هایی را برای پیش بینی و تطبیق با تغییرات نه تنها در بازار، بلکه در ساختار داخلی یک شرکت برای زنده ماندن در آزمون زمان داشته باشند.

استفاده از قدرت هوش سازمانی و درک واقعی نحوه کار افراد به شما کمک می‌ کند تا بر چالش‌‌ها غلبه کنید. مشکلات تجاری منظم مانند افزایش رقابت یا اشباع بازار همچنان باید برطرف شوند، اما شما از زمان و آنچه در صنعت شما اتفاق می‌افتد باید آگاه باشید تا بتوانید تیم خود را در شرایطی دائماً در حال تغییر وفق دهید.

مقدمه ای بر هوش سازمانی و هوش استراتژیک

در مورد هوش سازمانی و هوش استراتژیک مطالب و تعاریف متعدد و گاه ناقصی ارائه شده است و بیشتر از آنکه آن را از حیث یک مفهوم مجزا و مستقل بررسی کنند، همتای سایر هوشمندی ها و از جمله هوشمندی رقابتی و کسب و کار به کار گرفته اند. هوشمندی استراتژیک نقش بسیار مهمی در تصمیم گیری استراتژیک سازمانی ایفا می نماید.

هوش استراتژیک را موجب به وجود آمدن هوشمندی رقابتی در سازمان میداند. او این هوشمندی را به کمک هوشمندی رقابتی، هنر جمع آوری، پردازش و ذخیره سازی اطلاعاتی میداند که افراد تمام سطوح سازمان به فراخور نیاز خود به آن دسترسی دارند و به آنها کمک می کند که آینده خود را شکل دهند و در مقابل تهدیدهای رقابتی از آنها محافظت کند.

اما آنچه از هوشمندی استراتژیک می توان از مفاهیم نوین استراتژی در پژوهش های مختلف دریافت، محدود به تأثیر هوشمندی بر صرف توانایی رقابتی نیست و شامل هرگونه توانمندی اطلاعاتی برای کمک به سازمان است که نقش مهمی را در شرایط فعلی سازمان های امروزی ایفا می کند. از طرفی با بررسی مقالات و پژوهش های مدیریت استراتژیک به یک مفهوم متفاوت با هوشمندی استراتژیک به نام تفکر استراتژیک می رسیم.

نقش هوش و تفکر استراتژیک در تعیین استراتژی سازمانی چیست؟

در واقعه تمرکز رویکردهای نوین استراتژی بر این مسئله است که استراتژی نمی تواند حاصل یک فرایند برنامه ریزی باشد و لذا به جای برنامه ریزی بر تفکر استراتژیک تأکید میشود. در این رویکردها استراتژی نه بر اساس پیش بینی آینده بلکه با توانایی خلق آینده محقق می شود. به این ترتیب درک فرصتها و کشف راهکارهای جدید توسط مدیران موجب شکل گیری چشم انداز جدیدی برای سازمان می شود. در این رویکردها نقش ابزار و روش شناسی کمرنگ و انسان به عنوان استراتژیست نقش اصلی را به عهده می گیرد. اینجاست که اهمیت توجه به مقوله ی تفکر استراتژیک در سازمان روشن می شود. در مطالعات اخیر، هوش سازمانی و هوش استراتژیک به عنوان یک مبحث مهم برای پژوهش در حوزه ی مدیریت و یکی از توانمندی های اصلی مدیران و رهبران دارای عملکرد مطلوب مطرح شده است.

توانایی تفکر به صورت استراتژیک مدت هاست به عنوان یکی از نیازمندی های مدیران عالی سازمان شناخته شده است. ضمن اینکه با افزایش پیچیدگی محیط اجتماعی، این توانایی در سطوح پایین تر سازمانی نیز موردنیاز خواهد بود. با توجه به این توضیحات جایگاه و نقش هر یک از این دو مفهوم در ادبیات استراتژی متفاوت بوده و هریک مفهومی خاص ولی نزدیک به هم را برای سازمان به همراه دارد که لازم و ضروری می نماید با شناخت آنها، به چگونگی تأثیر آن دو در سازمان پرداخته شود.

از طرفی همان طور که بیان شد نقش تفکر استراتژیک سازمانی برای هر سازمان بسیار مهم و حیاتی است از این رو چگونگی ایجاد یا گسترشان برای سازمانها نیز بسیار مفید و سودمند است. به نظر می رسد نقش هوشمندی استراتژیک می تواند در این مقوله بسیار کمک کننده باشد، در این مقاله درصدد پاسخگویی به این سؤال هستیم که جایگاه هوشمندی استراتژیک در توسعه تفکر استراتژیک سازمانی چگونه است؟

هدف این تحقیق ضمن تعریف و تبیین هوشمندی استراتژیک و هوش سازمانی و تفکر استراتژیک، برقراری ارتباط بین این دو مفهوم مهم مدیریت استراتژیک از منظر تئوری می باشد. لذا در این پژوهش با استفاده از روش کتابخانه ای و مرور و تحلیل مفاهیم هر دو مبحث هوشمندی استراتژیک و تفکر استراتژیک سازمانی و تشریح نقش آنها به تفسیر مفاهیم در توسعه رابطه این مفاهیم از منظر تئوریک و نظری پرداخته شده است.

تعریف دقیق هوش سازمانی چیست

مفاهیم مرتبط با هوشمندی استراتژیک

برخی از روان شناسان انواع هوش را به ۳ گروه اصلی دسته بندی کرده اند: ۱. هوش انتزاعی: به معنای توانایی ادراک و به کار گیری ماهرانه نمادهای ریاضی و کلامی. ۲. هوش عینی: به معنای توانایی ادراک برخورد ماهرانه با موضوعات ۳. هوش اجتماعی: به معنای توانایی ادراک دیگران، اما، ساده ترین و قابل فهم ترین تعریف هوش توانایی تطبیق و بر ابرسازی با محیط است» و تطبیق با محیط یعنی فراست، توانایی اندیشیدن و رسیدن به شناخت، درک مشکل و نیاز. همه جانداران برای زنده ماندن می توانند خودشان را با محیط اطراف خود تطبیق دهند.

گاردنر با تئوری ارائه هوش چندگانه بیان می کند که هوش یک موجودیت مستقل و واحد نیست، بلکه حاوی هفت هوش اساسی مستقل می باشد. این هوش ها از دید او عبارت اند از: هوش زبانی، ریاضی – منطقی، موزیکال، جسمی و حرکتی، فضایی، درون فردی و بین فردی. وی بیان کرد که تئوری اش را بر مبنای «ظرفیت حسابی» می داند و این چنین تعریف می کند: «هوش شامل توانایی حل مسئله است که در جامعه و فرهنگ مهم تلقی می شود و با ظرفیت پردازش که توانایی گرفتن نوع خاصی از اطلاعات (که از روان و چشم انسان سرچشمه می گیرد) ارتباط دارد.»

انواع هوش کدام است؟

انواع هوش با مطالعه گسترده ادبیات حوزه های علوم مختلف می توان انواع هوش را که بیشترین کاربرد در علوم روان شناسی و مدیریت داشته است. انواع هوش عبارتند از هوش جسمی، هوش میان فردی، هوش درون فردی، هوش تصویری، هوش زبان شناختی، هوش منطقی، هوش موسیقیایی، هوش طبیعت گرا، هوش اخلاقی، هوش وجودی، هوش عاطفی، هوش هیجانی، هوش تجاری یا کسب و کار، هوش مصنوعی، هوش فرهنگی،هوش غریزی، هوش خلاق، هوش جمعی، هوش عملی، هوش رقابتی، هوش سازمانی، هوش معنوی، هوش اجتماعی که آن را می توان همچون موارد زیر طبقه بندی کرد:

هوش جسمی یا هوش حرکتی چیست؟

استعداد کنترل حرکات بدن و دست کاری ماهرانه اشیاء را هوش حرکتی می نامند. توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن در این افراد توانایی بیان خودشان است. آنها درک خوبی از حس تعادل و هماهنگی دست و چشم دارند و از طریق تعامل با فضای اطراف قادر به یاد آوری اطلاعات هستند.

هوش میان فردی چیست؟

بخشی از آن چیزی است که امروزه به هوش هیجانی معروف شده است. اولین بار توسط گاردنر بیان شد. هوش میان فردی توانایی برقراری ارتباط با دیگران و درک مطلوب آنهاست. این افراد سعی می کنند چیزها را از نقطه نظر انسان های دیگر ببینند تا بفهمند آنها چگونه می اندیشند و احساس می کنند.

هوش درون فردی چیست؟

هوش درک کردن خود و استفاده از خودشناسی برای انتخاب هدف های زندگی است. کسانی که هوش درون فردی دارند بسیار مستقل و خود گرا هستند. آنها ریزودرشت عیبها و خوبی های خود را می دانند و تصویر کامل از خودشان در ذهن دارند.

هوش تصویری یا هوش فضایی چیست؟

توانایی تجسم تقریبا هر چیزی حتی تجسم فکرها. توانایی درک پدیدهای بصری، یادگیرنده های دارای این نوع هوش، گرایش دارند که با تصاویر فکر کنند و برای به دست آوردن اطلاعات، نیاز به خلق یک تصویر ذهنی واضح دارند. آنها از نگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاویر و فیلم لذت می برند. مهارتهای آنها شامل این مواردمی باشد: ساخت پازل، خواندن، استعاره ها و تمثیل های تصویری، دست کاری تصاویر، ساخت و تعمیر و طراحی وسایل علمی و تفسیر تصاویر.

هوش زبان شناختی چیست؟

این هوش در واقع بخشی از همان چیزی است که میان عامه مردم هم به عنوان هوش پذیرفته شده است. داشتن اطلاعات عمومی زیاد، توانایی سخنوری و زبان بازی، توانای خوب خواندن و نوشتن و در کل کسی که بتواند از زبان به بهترین نحوه استفاده کند. این یادگیرنده ها و مهارت های شنیداری تکامل یافته ای دارند و معمولا سخنورانه برجسته ای هستند.

هوش منطقی یا هوش ریاضی چیست؟

توانایی استفاده از استدلال منطق و اعداد، یادگیری به صورت مفهومی با استفاده از الگوهای عددی و منطقی، برقرار رابطه بین اطلاعات مختلف. افرادی باهوش منطقی در مورد دنیای اطرافشان کنجکاوند. مهارتهای آنها شامل: حل مسئله، تقسیم و طبقه بندی اطلاعات، کار با مفاهیم انتزاعی، به کارگیری زنجیر طولانی استدلال برای پیشرفت، انجام آزمایش های کنترل شده، کنجکاوی در پدیده های طبیعی، انجام محاسبات پیچیده ریاضی و کار با اشکال هندسی. رشته شغلی موردعلاقه آنها مهندسی، برنامه نویسی، پژوهشگری و حسابداری است.

هوش موسیقیایی یا هوش ریتمیک چیست؟

کسی که به زیروبم آهنگ ها، ریتمها و تن صداها حساس است، مطمئنا از هوش موسیقیایی برخوردار است. آنها با استفاده از صداها، ریتمها و الگوهای موسیقی فکر می کنند و به صداهای محیطی بسیار حساس اند. مهارتشان عمل به فعالیتهای مرتبط با موسیقی است

هوش طبیعت گرا چیست؟

هوش طبیعت گرا انسان را قادر به تشخیص، طبقه بندی و لذت از موجودات (مثل گیاهان، جانوران، کوهستان و آرایش ابرها) طبیعت می سازد. این توانایی ها محدود معین به یک نگرش خاص نبوده، بلکه می توانند بر مبنای هر یک از حواس پنج گانه باشند؛ مانند شنوایی که می توان لذت بردن از صدای پرندگان را در این طبقه جای داد. گاردنر پیشنهاد می کند که در کشورهای توسعه یافته، توانایی طبیعت گرا حالت منحصر به فردی دارد که فرهنگ مصرف کنندگان بر مبنای هوش طبیعت گرا است، خرید فرد از یک سوپرمارکت یا خرید یک مدل خاص ماشین از میان دیگر مدل ها می توان مثالی برای این طبقه دانست.

هوش اخلاقی چیست؟

ظرفیت و توانایی درک درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار در جهت صحیح و درست که چهار اصل از هوش اخلاقی برای موفقیت مداوم سازمانی و شخصی ضروری است: ۱. درستکاری ۲. مسئولیت پذیری ۳. دلسوزی ۴. بخشش

هوش وجودی چیست؟

هوش وجودی را می توان پیش نیاز هوش معنوی دانست. هوش وجودی به عنوان «هوش سؤالات بزرگ» مطرح میشود که می توان آن را بر مبنای گرایش انسان برای اندیشیدن نسبت به سؤالات بنیادی زندگی دانست.

هوش عاطفی چیست؟

زیرمجموعه هوش اجتماعی است که توانایی کنترل احساسات خود و دیگران جهت تمایز قائل شدن بین آنها برای جهت دادن به فکر و عمل می باشد هوش عاطفی در جهت ارتقا و افزایش سازگاری اجتماعی است و بیانگر آن است که در روابط اجتماعی و در شرایط خاص چه عملی مناسب و چه عملی نامناسب است.

هوش هیجانی چیست؟

نوعی استعداد عاطفی است که تعیین می کند از مهارت های خود چگونه به بهترین نحوه استفاده کنیم. هوش هیجانی، احساسی یا عاطفی شامل شناخت، کنترل عواطف و هیجان‌های خود است. هوش هیجانی، اصطلاح فراگیری است که مجموعهٔ گسترده‌ای از مهارت‌ها و خصوصیات فردی را دربرگرفته و به طور معمول به آن دسته مهارت‌های درون فردی و بین فردی گفته می‌شود که فراتر از دایرهٔ مشخصی از دانش‌های پیشین، مانند بهرهٔ هوشی و مهارت‌های فنی یا حرفه‌ای است.

هوش تجاری یا کسب و کار چیست؟

یک معماری و رویکردی جدیدی است که شامل مجموعه ای از برنامه های کاربردی و تحلیلی است که به استناد پایگاه های داده عملیاتی و تحلیلی به اخذ و کمک به تصمیم گیری برای فعالیت های هوشمند تجاری و کسب و کار می پردازند.

هوش مصنوعی چیست؟

توانایی فکر کردن کامپیوتر و استفاده از کامپیوتر به عنوان جایگزین انسان که هوشمندانه عمل کند. هوش مصنوعی که گاهی اوقات هوش ماشینی نامیده می‌شود، به هوشمندی نشان داده شده توسط ماشین‌ها در شرایط مختلف اطلاق می‌شود که در مقابل هوش طبیعی در انسان‌ها قرار دارد. به عبارت دیگر هوش مصنوعی به سامانه‌هایی گفته می‌شود که می‌توانند واکنش‌هایی مشابه رفتارهای هوشمند انسانی از جمله درک شرایط پیچیده، شبیه‌سازی فرایندهای تفکری و شیوه‌های استدلالی انسانی و پاسخ موفق به آنها، یادگیری و توانایی کسب دانش و استدلال برای حل مسایل را داشته باشند.

هوش فرهنگی چیست؟

قابلیت یادگیری الگوهای جدید در تعاملات فرهنگی و ارائه پاسخهای رفتاری صحیح به این الگوها. در مواجه موقعیت های فرهنگی جدید، به زحمت می توان علائم و نشانه های آشنایی یافت که بتوان از آنها در برقراری ارتباط سود جست. در این موارد، فرد باید با توجه به اطلاعات موجود یک چارچوب شناختی مشترک تدوین کند. حتی اگر این چارچوب درک کافی از رفتارها و هنجارهای محلی نداشته باشد تدوین چنین چارچوبی تنها از عهده کسانی بر می آید که از هوش فرهنگی بالایی برخوردار باشند.

هوش غریزی چیست؟

هوش غریزی را مختص جانداران، غیر از انسان، دانسته اند. همه جانداران از آمیب و کرم های خاکی گرفته تا شیر، ببر درنده، پرندگان، حشرات و آبزیان هوش غریزی دارند. هر کدام از این جانداران بنا بر طبیعت ذاتی و فطری خود می توانند تا زمانی بخت و اقبالشان اجازه دهد زنده بمانند و زندگی کنند.

هوش خلاق چیست؟

هوش خلاق ویژه جانداری به نام «انسان» است. هوشی که می تواند همواره رشد کند، پیشرفت داشته باشد و «تغییر» بیافریند. تاریخ زندگی بشر در روی کره زمین نشان داده که در گذر عمر، هیچ لحظه ای از لحظه های زندگی انسان شبیه روزهای پیشین او نبوده است. «عنصر تغییر» در زندگی انسان نشان داده که انسان باید پیوسته انسان دیگری بشود، خلق کند، نوآوری کند و عوض شود.

هوش جمعی چیست؟

مورچه ها، زنبورهای عسل، دسته های پرندگان و گله های حیوانات، چنان هماهنگ باهم عمل می کنند که گویی هرکدام با طرح و برنامه ای از پیش تعیین شده میداند که چه باید بکند. با این حال، حیوانات به تنهایی باهوش نیستند؛ اما گروهی از آنها کنار هم به شیوه ای هوشمندانه عمل می کنند. نظریه علمی مرسوم به «هوش جمعی» | که بر مبنای رفتار جمعی دسته های حیوانات ارائه شده است، راه مواجهه با شرایط پیچیده زندگی را به ما می آموزد. مطالعه هوش جمعی، افقهای تازه ای را در برابر انسان می گشاید که به وسیله آن می توان سیستم های پیچیده ای را مانند مسیرهای خودروها و روبات های نظامی، کنترل کرد.

هوش عملی چیست؟

به عنوان جزئی از هوش موفق به شمار می رود که تناسب بهینه ای میان مدیر و تقاضای محیط پیرامون ایجاد می کند. این تناسب بهینه از طریق تغییر یا شکل دهی محیط و سازش با آن در محیطها و شرایط محیطی متفاوت صورت می گیرد.

هوش رقابتی چیست؟

هوش رقابتی فرایند جمع آوری اطلاعات علمی در مورد رقبا و کاربرد آن در یک سطح استراتژیک بلندمدت و کوتاه مدت می باشد. به کمک هوش رقابتی، سازمان ها میدانند که چه رقابت هایی باید در اولویت قرار گیرد. | واحدهای هوش رقابتی در واقع به تحلیل رقبای یک سازمان می پردازد. این واحدها از برنامه ریزی و تصمیم گیری استراتژیک و کاربرد آن حمایت می کنند و فرصتها و تهدیدات تجاری را سریعا هشدار میدهند.

هوش سازمانی چیست؟

هوش سازمانی را حاصل عملکرد ۵ زیرسیستم شناختی است: ساختار سازمانی، فرهنگ، مدیریت روابط و تحلیل ذینفعان، مدیریت دانش و فرایندهای استراتژیک. هوش سازمانی، استعداد و ظرفیت یک سازمان در حرکت قدرت ذهنی و تمرکز این قدرت ذهنی در رسیدن به رسالت سازمان است.

هوش معنوی چیست؟

هوش معنوی سازه های معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب می کند. در حالی که معنویت با جستجو و تجربه عناصر مقدس، معنا، هوشیاری اوج یافته و تعالی در ارتباط است، هوش معنوی مستلزم توانایی هایی است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثربخش و تولید محصولات و پیامدهای با ارزش استفاده می کند.

هوش اجتماعی چیست؟

ارتباط نزدیکی با شایستگی ها و مهارتهای اجتماعی دارد و توسط سه مؤلفه فرآیندهای اجتماعی (توانایی درک و پیش بینی رفتارها و احساسات دیگران)، مهارتهای اجتماعی (توانایی ورود به موقعیت های جدید اجتماعی و سازگاری اجتماعی)، آگاهی اجتماعی (آگاهی از موقعیت های اجتماعی) اندازه گیری می‌شود.

تعریف هوش استراتژیک چیست

 تعریف دقیق هوش سازمانی چیست؟

هوش سازمانی که به آن (Ql) نیز می گویند، به معنای کسب دانش و اطلاعات جامع از همه عواملی که بر سازمان تأثیر می گذارد. منظور از همه عوامل یعنی اطلاعاتی که از مشتریان، ارباب رجوع، رقبا، محیط اقتصادی، محیط فرهنگی، فرایندهای سازمانی (مالی، اداری، حفاظتی، تولیدی، منابع انسانی، بودجه و …) که تأثیر زیادی بر کیفیت تصمیمات مدیریتی در سازمان می گذارد هوش سازمانی است.

هوش سازمانی بر اساس نظریه کارل آلبرخت در هفت بعد ۱ – چشم انداز استراتژیک ۲ – سرنوشت مشترک ۳- میل به تغییر ۴ – روحیه ۵ – اتحاد و توافق ۶ – کاربرد دانش ۷ – فشار عملکرد تعریف گردیده تا رابطه هوش سازمانی و ابعاد آن با عملکرد مدیران مورد بررسی قرار گیرد. هوش سازمانی شمارا برای تصمیم گیری در همه عوامل مؤثر بر سازمان و شرکت ها توانمند می سازد. هوش سازمانی به لحاظ تعهد و وجه مشترک آن در سازمان رابطه مستقیمی با هوشمندی استراتژیک دارد.

نقش هوش سازمانی در مدیریت استراتژیک سازمان چیست؟

در عصر اطلاعات، کسی که اطلاعات دارد، دارای قدرت است. هر سازمان و شرکتی که از این قدرت برخوردار باشد در صنعت و حرفه خود در مقایسه با رقبای خود متمایز و ممتاز می‌شود. سازمان‌ها و شرکت‌ها، امروزه با سرعت حرکت و تغییر می‌کنند. اخذ اطلاعات صحیح در زمان صحیح اساس و پایه این سازمان‌ها است. دلیل دیگر استفاده از هوش سازمانی اقتصاد است. بقای سازمان‌ها و شرکت‌ها در توفان اقتصاد رقابتی امروز بر دو محدوده متمرکز شده است.

در یک دهه گذشته بسیاری از سازمان‌ها سرمایه‌گذاری‌های بسیاری را روی تکنولوژی اطلاعات اعم از نرم‌افزار و سخت‌افزار کرده‌اند. در اقتصاد امروزه که هزینه‌ها باید کاهش یابد، سازمان‌ها و شرکت‌ها از خود می‌پرسند: «چه مقدار تا کنون برای تکنولوژی سرمایه‌گذاری کرده‌ایم؟» و اینکه «از این سرمایه‌گذاری چه سودی برده‌ایم؟» امروزه در کشورهای پیشرو و توسعه یافته سرمایه‌گذاری در هوش سازمانی در حال افزایش است. تحقیقات فارستر در سال ۲۰۰۳ از ۸۷۷ سازمان (کوچک و بزرگ) و تصمیم‌گیرندگان در حوزه IT نشان می‌دهد که از رشد سرمایه‌گذاری ۹/۱% در زمینه IT برخوردارند ولی ۴۵% آنها نیاز به خرید ابزارهای هوش سازمانی را دریافته‌اند و برای آن اقدام می‌کنند. چرا؟ دو دلیل عمده وجود دارد که چرا صنایع و سازمان‌ها به هوش سازمانی علاقه‌مند شده‌اند. اول عصر اطلاعات، دوم مسائل اقتصادی.

هوش سازمانی در راستای کسب مزیت رقابتی

به یک عبارت ساده و کاربردی، هوش سازمانی در راستای کسب مزیت رقابتی است. امروزه با اطمینان کامل می‌توان ادعا کرد که استفاده از راه‌حل های هوش سازمانی می‌تواند قدرت رقابت‌پذیری یک سازمان را افزایش دهد و از دیگر سازمان‌ها متمایز نماید. این راه‌حل این امکان را به سازمان‌ها می‌دهد تا با بکارگیری اطلاعات موجود از مزایای رقابتی و پیشرو بودن بهره‌برداری نمایند. این راه امکان درک بهتر تقاضاها و نیازمندی‌های مشتریان (ارباب رجوع) و مدیریت ارتباط با آنان را میسر می‌سازد. این راه‌حل این امکان را به سازمان ها می‌دهد تا بتواند تغییرات مثبت یا منفی را حس کنند. امروزه سازمان‌های پیشتاز صحبت از ERP و CRM و … نمی‌کنند، رویکرد سازمان‌ها به سمت هوش سازمانی است. آنها به دنبال بهینه‌سازی فرآیندها از طریق ارزیابی و بهبود عملکرد خود و زیرمجموعه‌های وابسته به خود می‌باشند. امروزه افزایش کارایی عملکرد آنچه که سرمایه‌گذاری شده، اهمیت بیشتری پیدا کرده است.

تعریف دقیق هوش استراتژیک چیست؟

تعدادی از دانشمندان معتقد اند هوش استراتژیک رهبران سازمانی، موجب به وجود آمدن هوشمندی رقابتی میشود. هوشمندی رقابتی، هنر جمع آوری، پردازش و ذخیره سازی اطلاعات است که افراد تمام سطوح سازمان به فراخور نیاز خود به آن دسترسی دارند و به آنها کمک می کند که آینده خود را شکل دهند و در مقابل تهدیدهای رقابتی از آنها محافظت می کند.

هوش استراتژیک توانایی سازگار پذیری با شرایط دائما متغیر امروزی میباشد که با گام برداشتن در یک مسیر ثابت و هموار مغایرت دارد؛ زیرا تمامی سیگنالها و نشانه های رقابتی امروزی، ما را به سازگاری با شرایط متغیر فرامی خوانند. “هوش استراتژیک ” را قابلیتی نام نهاده اند که از طریق آن و با توجه به رفتارهای فردی و اجتماعی خود می توانیم روش صحیح سازگار پذیری با شرایط جدید را بیاموزیم. هوشمندی استراتژیک دارای ابعاد و انواع مختلفی می باشد که در ادامه به آن ها پرداخته می شود.

ابعاد هوشمندی استراتژیک با توجه به تحقیقات پژوهشگران در مورد هوش سازمانی و هوش استراتژیک، هوشمندی استراتژیک ترکیبی از انواع دیگری از هوش می باشد که برای ایجاد ارزش افزوده اطلاعات و دانش در راستای تصمیم گیری استراتژیک سازمانی به کار میرود.

در موفقیت کسب و کار، هوش استراتژیک همان معنی را دارد که در ابزار هوشمند ارتش متعارف است اما نقش اصلی آن تأکید در چگونگی بهتر بودن موقعیت سازمانی برای کنترل آینده، چالش ها و فرصت هایی است که موفقیت سازمان را افزایش میدهد. تجمیع انواع هوش برای ایجاد ارزش افزوده اطلاعات و دانش و همچنین مجموع هوش تجاری و هوش رقابتی به همراه مدیریت دانش به سازمان کمک می کند که عملکرد بهتری داشته باشد. در شکل فوق هوش رقابتی، هوش کسب و کار و مدیریت دانش که ابعاد هوش استراتژیک را از منظر کریگور نشان می دهد و شکل شماتیک دیگر، ابعاد هوش استراتژیک را از تجمیع نظرات محققین در تعاریف ارائه شده است را نشان میدهند.

هوش سازمانی و هوش استراتژیک در کسب و کار

نقش اطلاعات استراتژیک بر هوش استراتژیک چیست؟

از لحاظ استراتژیکی اطلاعات مهم بخشی از اطلاعات ساکن که به صورت سریع قابل دسترسی از منابع معین باشند به حساب نمی آیند و اغلب برگرفته شده از حسی است که به وجود آورنده فرآیندی است که به دانش و قضاوت مدیریتی احتیاج دارد و از لحاظ استراتژیکی اطلاعات مهم را می توان از دو دیدگاه متفاوت نگاه کرد.

تعریف اطلاعات استراتژیک چیست؟

اطلاعات استراتژیکی که شامل دو گرایش داخلی و خارجی است. آگیلار دو نوع از اطلاعات استراتژیکی را پیشنهاد می کند. اطلاعات استراتژیکی خارجی نوعی اطلاعاتی است که در مورد رویدادها و روابط موجود در محیط بیرونی یک شرکت است که ممکن است سیاست ها و استراتژی آن شرکت را تغیییر دهد .

اطلاعات استراتژیک داخلی نوعی اطلاعاتی است که در مورد عملکردها و قابلیت های یک شرکت که به صورت مشخص بر روی پیاده سازی استراتژیک شرکت تاثیر می گذارد .به دلیل آنکه تصمیم گیری های استراتژیک به صورت ابتدایی با مسائل خارجی یک شرکت در ارتباط است .گرایش خارجی اطلاعات استراتژیک توسط بسیاری از پژوهشگرین تاکید شده است از جمله می توان به مینتز برگ اشاره کرد.او معتقد است که مدیران تشنه ی اطلاعات بیرونی هستند .این نظریه توسط مک دونالد در سال ۱۹۹۵ تایید شد. او معتقد است که تغییرات در یک سازمان به عنوان یک فرآیندی که در آن کسب اطلاعات خارجی مهم می باشد و دیده می شود.تحقیقات عملی هنوز این نظریه را به صورت عمومی تاکید نکرده است.

انواع هوشمندی استراتژیک سازمانی کدام است؟

انواع هوشمندی استراتژیک سازمانی را می توان مدل جامعی از هوشمندی استراتژیک بر اساس مبانی هوشمندی رقابتی با تاکید بر محیط بیرونی سازمان تحت عنوان هوشمندی برون سازمانی ارائه نمود که شامل انواع هوشمندی از جمله هوشمندی بازار و هوشمندی کلان محیطی باشد از طرفی بخش دیگری از هوشمندی استراتژیک را نیز می توان بر اساس مبانی هوشمندی کسب و کار با تأکید بر محیط درون سازمان تحت عنوان هوشمندی درون سازمانی قرارداد که هوشمندی درون سازمانی از ترکیب هوشمندی منابع انسانی، هوشمندی فرایندهای سازمانی، هوشمندی اطلاعاتی تشکیل شده است.

رابطه هوش استراتژیک با دانش سازمانی چگونه است؟

عبارت هوش استراتژیک که در این مقاله به کار رفته است به معنای یک سری اطلاعاتی است که از لحاظ استراتژیکی برای مدیران ارشد حائز اهمیت است و این اطلاعت که بررسی تحلیل و هضم و معنادار شده اند بر روی باورها، تعهدها و اقدامات مدیران ارشد تاثیر گذارد.تمام فرآیند تبدیل داده های اصلی برگرفته از هر دو محیط بیرونی و درونی به هوش به فعالیت های مربوط به هوش باز می گردد.داده، اطلاعات و هوش به طور خیلی نزدیکی به دانش مرتبط هستند .عبارت دانش اشاره دارد به کلیت اطلاعاتی که مربوط به سیاست ، مسئه یا موضوع خواه کمی باشد یا کیفی و یا داده، نظریات، قضاوتها، اخبار و یا مفاهیم باشد.

بر طبق نظریات نونا کاوتاکشی، دانش یک باور درست تایید شده است و یک فرآیند پویای بشری برای تایید عقاید شخصی در راستای صحت آنهاست.اطلاعات یک دیدگاه جدیدی برای تفسیر رویدادها و اشیا را به وجود می آورد که معانی که در گذشته ناپیدا بوده اند آشکار می کند و نوری بر روی پیوند های غیر منتظره می تاباند. بنابراین اطلاعات یک نوع وسیله ارتباطی ضروری جهت به وجود آمدن علم و دانش است.اطلاعات از طریق اضافه کردن چیزهایی به آن و یا بازسازی آن بر روی دانش اثر می گذارد.نوناکاو تاکشی نتیجه می گیرند که اطلاعات یک جریان پیغام هایی است در زمانی که دانش از طریق این جریان اطلاعات به وجود می آید و بر روی عقاید و تعهدات دارندگان این علم و دانش اثر می گذارد.

تعریف دقیق هوش تاکتیکی چیست؟

هوش تاکتیکی به شرکت ها این امکان را می دهد که از طریق تجزیه و تحلیل حرکات رقبا قبل از آن که تحت تأثیر محیط پیرامون قرار بگیرند، از طریق اقدامات تاکتیکی و روشمند، بازار خود را پیش بینی کنند و توسعه دهند. هوش تاکتیکی بیشتر به نقاط ضعف داخلی که در حقیقت نقاط قوت رقبا نیز محسوب می شود، توجه می کند و سعی در آشکار کردن آنها دارد. هوش تاکتیکی یک برنامه سیستمی و اخلاقی برای جمع آوری، تجزیه و تحلیل مدیریت اطلاعات است که می تواند طرحها، تصمیم ها وعملیات شرکت را تحت تأثیر خود قرار دهد. هوشمندی تاکتیکی می تواند بزرگترین غیرممکن ها را ساده و امکان پذیر و موفقیت را در هر کاری میسر کند.

تفاوت هوش استراتژیک و هوش تاکتیکی در سازمان چیست؟

کاربران هوش استراتژیک در سازمان‌ها تمایل دارند تا چندین مسئولیت مختلف را به عهده بگیرند؛ درواقع آنها در جنبه‌های مختلف و در زمینه‌های مختلف فعالیت می‌کنند و شاید حتی تصمیمات بزرگ سازمان را بگیرند. در تجارت و کسب‌وکار این افراد معمولاً از اعضای هیئت مدیره شرکت یا سازمان هستند در بیشتر زمینه‌های کسب و کار صاحب نظرند. کاربران هوش تاکتیکی در سازمان‌ها تمایل دارند تا در یک زمینه خاص متخصص شوند و در آن فعالیت داشته باشند. برای مثال، مدیران فروش فقط سعی دارند استراتژی ‌های از قبل تعیین شده را درک کنند و تأثیرگذاری این استراتژی ‌ها را با فرآیندها و تصمیم ‌های تاکتیکی به بالاترین حد برسانند.

هوش استراتژیک به کاربران اطلاعات لازم را برای یک شروع جدید در راستای پیشبرد بردن مسیر می‌دهد. هوش تاکتیکی اطلاعات لازم را برای تصحیح یا بهبود فرآیندهای عملیاتی فعلی سازمان به کاربران می‌دهد. مدیریت بازاریابی، تولید، منابع انسانی و اقتصاد به اطلاعات تاکتیکی نیاز دارند تا بتوانند مسئولیت‌هایی را که در این حوزه وجود دارد اجرا کنند. از آنجا که هوش تاکتیکی با شرایط فعلی سروکار دارد، پس بیشتر سعی دارد که خلاق باشد تا بتواند یک فرآیند در حال اجرا را به یک نتیجه بهتر بکشاند.

هوش استراتژیک به سازمان این امکان را می‌دهد تا چشم‌اندازی به آینده داشته باشد تا بتواند الگوها و ترندهای آینده را تشخیص دهد. هوش راهبردی به تصمیم‌گیرندگان این امکان را می‌دهد تا براساس انتخاب‌های موجود، درآمدهای احتمالی شرکت را تخمین بزنند. هوش تاکتیکی از طرف دیگر، با زمان حال سروکار دارد؛ استراتژی‌های تصمیم‌گیری گذشته، سازمان را به وضعیت فعلی کشانده است. تصمیم‌های تاکتیکی تصمیم‌گیرندگان را قادر می‌سازد تا تصمیم‌ها و وظایف را عملی سازند.

یکی از تفاوت‌های بین هوش استراتژیک یا هوش راهبردی با هوش تاکتیکی، اهداف آن‌ها است. هوش استراتژیک به سازمان‌ها کمک می‌کند تا به آینده خود بهتر و دقیق‌تر نگاه کنند. هدف اصلی آن‌ها این است که اطلاعاتی را به کاربران بدهند تا بتوانند سیاست‌های سازمان را شکل دهند. هوش تاکتیکی از طرفی به شرایط کنونی نگاه می‌کند و اطلاعاتی را به کاربر می‌دهد تا بتواند سیاست‌های فعلی را عملی کنند.

هوش استراتژیک سازمانی در کسب و کار

کاربرد هوش استراتژیک در مدیریت کسب و کار چیست؟

در موقعیت کسب و کار نقش اصلی هوش استراتژیک تأکید بر چگونگی بهتر شدن موقعیت سازمانی برای کنترل آینده، چالش ها و فرصت هایی است که موفقیت سازمان را افزایش میدهد. هوش استراتژیک یکی از موارد بهینه سازی تصمیم گیری رهبران ارشد است که در خلال هم افزایی مدیریت دانش، هوش رقابتی و هوش تجاری از هوش استراتژیک به عنوان یکی از تعیین کنندگان کلیدی تصمیم گیری موفق یاد می شود. هوش استراتژیک اغلب با مفاهیمی همچون داده، اطلاعات، هوش و دانش در تعامل است؛ و در حوزه تصمیم گیری استراتژیک نقش کلیدی ایفا می کند.

از طرفی تفکر استراتژیک را به عنوان سبک جداگانه ای از اندیشیدن، در برابر انواع دیگر تفکر از قبیل تفکر سیستمی، شهودی، تحلیلی و … مطرح می کنند که یک فرایند تحلیل، ارزیابی و بازتاب طبیعت کسب و کار، درک موقعیت فعلی و وضعیت های ممکن آینده، خلق چشم انداز از آیندهی سازمان، توسعه ی ابزارها و روش های ممکن برای دستیابی به این چشم انداز، وزن دادن به انتخاب ها و تصمیم گیری در مورد نحوهی عمل کردن است.

خلاصه مقاله هوش سازمانی و هوش استراتژیک

هدف این مقاله تبیین ویژگی های هوشمندی استراتژیک و تفکر استراتژیک و مقایسه آنها و مشخص سازی نقش هوشمندی استراتژیک در ارتباط با تفکر استراتژیک سازمانی است که بر اساس تحلیل محتوا و تفسیر مفاهیم مرتبط با موضوع هوش استراتژیک و تفکر استراتژیک به صورت فرا تحلیل درصدد یافتن نقش هوش استراتژیک در توسعه تفکر استراتژیک است. مطالب این مقاله نشان میدهد که ابعاد هوشمندی استراتژیک شامل هوش تجاری، هوش رقابتی و مدیریت دانش و همین طور انواع هوشمندی استراتژیک برای توسعه و بهبود تفکر استراتژیک نقش بسزایی دارد. ما در مقاله ای دیگر نیز به بیان تفصیلی تفکر استراتژیک پرداخته ایم که ویژگی های آن به طور کامل بیان شده است.

پیشرفت سریع تکنولوژی در قرن بیست و یکم در برقراری ارتباط شناختی، نتایجی که از طریق انجام مطالعات در زمینه‌های علمی مانند تدریس و یادگیری به اجرا درآمده موجب شده است تا بحث‌ها بالا بگیرد.سازمان‌ها نیز باید همان کارهایی که موثر هستند و برای تغییر محیط سازمانی اثربخش است را انجام دهند. آنها باید سیستم‌ها و داده‌های داخلی را براساس تجربیات گذشته ادامه دهند، ولی باید به اندازه کافی به محیط‌های متغیر و قابل انعطاف برای توسعه سیستم‌ها و دانش جدید برای کنار آمدن با این تغییرات حساس باشند. بنابراین هوش سازمانی در سازمان‌های پیچیده امروزی برآیند و ترکیبی از دو هوش فعال انسانی و هوش مصنوعی ماشینی خواهد بود که بی‌تردید مدیران سازمان‌ها برای پویایی وافزایش کارآیی سازمان خود راهی جز بهره‌گیری از این دو جریان هوشمند نخواهند داشت.

این نکته نیز قابل توجه است که هوش کسب‌وکار (Business intelligence) زیر مجموعه هوش سازمانی (Organizational intelligence) و هوش سازمانی در راستای ایجاد مفهومی به عنوان هوش رقابتی (Competitive intelligence) شناخته می‏شود که نهایتا به هموش استراتژیک سازمانی منجر می شود و علت آن این موضوع است که بسیاری از سازمان‏ها استفاده از هوش کسب و کار را در جهت کسب مزیت رقابتی انتخاب می‏کنند. بالاترین سطح در رده‌بندی هوش سازمانی میتواند هوش استراتژیک (Strategic intelligence) تعریف شود که در برخی موارد به آن هوش دفاعی و ملی نیز می‌گویند.

سخن پایانی

برای اینکه یک سازمان یاد بگیرد، باید داده‌ها و اطلاعات مناسب را به دست آورد. همچنین باید بفهمد که چگونه همکاری بین اعضای خود را تسهیل کند تا بتوانند ایده‌های جدید و راه‌حل‌های سنجیده ارائه دهند. علاوه بر این، سازمان‌ها می‌توانند با ایجاد راه‌های روشن و ثابت برای ارتباط داده‌ها و اطلاعات مهم، همکاری را تسهیل کنند. پذیرش تحول دیجیتال یک جزء حیاتی برای تقویت هوش سازمانی است و اهمیت آن برای هوش سازمانی در حال افزایش است. سازمان‌ها باید بر چالش‌های ناشی از سیستم‌های قدیمی غلبه کنند و استراتژی‌های دگرگونی مناسب را برای تضمین آینده خود اتخاذ کنند.

۱-پیشگفتار نویسنده

۲-هوش سازمانی چیست

۳-تاریخچه هوش سازمانی

۴-چرا هوش سازمانی

۵-کاهش هزینه ها و افزایش درآمدها

۶-فرآیند هوش سازمانی در سازمان ها و شرکت ها

۷-هوش سازمانی و کاربرد آن در سازمان

۸-مولفه های هوش سازمانی

۹-هوش سازمانی درسازمان های پیچیده امروزی

۱۰-تاثیر هوش سازمانی بریادگیری سازمانی

۱۱-یادگیری سازمانی

۱۲-هوش سازمانی و کار آفرینی سازمانی «عنوان مقاله،۱۳۹۲»

۱۳-رابطه هوش سازمانی مدیران با خلاقیت و نوآوری «عنوان مقاله۱۳۹۲»

۱۴-هوش سازمانی کامپیوتری شده

۱۵-شاخص های رهبران هوش سازمانی

۱۶-هوش سازمانی به عنوان یک محصول

۱۷-رابطه بین هوش سازمانی و بهره وری سازمانی «عنوان مقاله»

۱۸-مدیریت دانش ،هوش سازمانی،بهره وری منابع انسانی «عنوان پایان نامه ،۱۳۹۰»

۱۹-تاثیر هوش سازمانی بر مدیریت دانش «عنوان پایان نامه،۱۳۹۰»

۲۰-رابطه بین هوش سازمانی و هیجانی با سلامت کارکنان «عنوان پایان نامه ،۱۳۹۰»

۲۱-رابطه عدالت و هوش سازمانی با رفتار شهروندی «عنوان پایان نامه »

۲۲-رابطه بین کیفیت کاری وهوش سازمانی با نوآوری «عنوان پایان نامه،۱۳۹۰»

 

خرید و دانلود با قیمت مناسب ۲۵۰۰۰تومان

 

 

جهت خرید مقاله کلیک کنید

آخرین مطالب

درباره ما

سایت پژوهش کارا در راستای ارائه خدمات علمی و مشاوره ای و با رویکرد مشارکت جویانه ایجاد شده است و هدف آن خدمات متناسب با نیاز سروران گرامی اعم از ؛ دانشجویان ، استادان راهنما ، فعالان کسب و کارهای بزرگ ،متوسط و کوچک می باشد.

آمار

ارتباط با ما

آدرس : تبریز – شهرک شهید یاغچیان

تلفن : 09144067323 – 09142183819

ایمیل : gaffarim3@yahoo.com

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

۷ روز هفته، ۲۴ ساعته پاسخگوی شما هستیم.
جهت خرید مقاله کلیک کنید