مسیر تأسیس و توسعۀ یک کسب و کار موفق، مسیر بسیار صعب العبور و دشواری است. اما در ابتدا، ساده و بی‌دردسر به نظر می‌رسد: شما یک محصول عالی و جالب توجه تولید می‌کنید؛ برای آن بازاریابی می‌کنید؛ و مشتریانی را که موجودی کارت اعتباری خود را برای خرید از شما خالی میکنند، به تماشا مینشینید. سپس، یک نفر را به عنوان دست راست خود استخدام می‌کنید و خودتان، مسئولیت مدیریت عامل مجموعه‌تان را برعهده می‌گیرید. در نهایت، فروشگاه یا شرکت خود را به یک یا چند نماینده می‌سپارید و خودتان با خیال راحت به سفر می‌روید!

تمام کسانی که حداقل به مدت سه ماه درگیر فرآیندها و گرفتاری‌های تأسیس یک کسب و کار بوده‌اند، به خوبی می‌دانند که داستان، اینقدرها هم ساده و لذت بخش نیست! حقیقت امر آن است که فرآیند تأسیس و توسعۀ یک کسب و کار، با اتفاقات و رویدادهای غیرقابل پیش بینی بسیاری همراه است؛ که از میان برخی از آنها میتوان به جا زدن و خروج شرکا از پروژه، عدم فروش محصول یا ورشکستگی اشاره کرد.

در ادامه، چهار درس مهم را که موفقترین کارآفرینان ، از طریق آموزش و خطا آنها را آموخته اند، به شما معرفی میکنیم تا شما مجبور نباشید آن اشتباهات و آزمایشها را دوباره تکرار کنید. بدین ترتیب، تأثیر منفی موانع و دست اندازهایی که پیش رویتان خواهند بود، کمتر می‌شود.

 

  1. اولین ایده همیشه بهترین ایده نیست!

زمانی که یک محصول تازه را تولید و به بازار عرضه می‌کنید، آن محصول حکم یک “نوزاد نورسیده” را دارد؛ یعنی بسیار حساس و شکننده است و شما اصلاً دوست ندارید که کسی او را با کلمۀ “زشت” خطاب کند یا بدتر از آن، اصلاً چیزی دربارۀ او نگوید. متأسفانه، هرگاه یک کارآفرین بلندپرواز و جاه طلب، یک محصول یا سرویس جدید را به بازار عرضه می‌کند، به احتمال خیلی زیاد، هیچ بازخوردی از بازار دریافت نمی‌کند. از آنجاییکه بازار قصد ندارد رُک و پوست کَنده به شما بگوید که محصول تازه شما افتضاح و به درد نخور است، پس ترجیح می‌دهد کلاً هیچ نظری دربارۀ آن ندهد.

اما هیچ ایرادی ندارد. در غالب اوقات، اولین ایدۀ شما بهترین ایده نیست. ولی اگر زمان و انرژی بیشتری برای شناخت بازار و نیازهای مشتریان صرف کنید، احتمالاً به ایده های بهتری دست پیدا خواهید کرد. حتماً نباید در همان گام های اول، به موفقیت رسید؛ آنچه مهم است، این است که در نهایت موفقیت را از آن خود کنید. به قول اریک رایز (Eric Ries): “تنها راه بُرد و پیروزی این است که سریع تر از دیگران یاد بگیرید”.

پیام: شما نباید با ایده هایتان ازدواج کنید و تعهد بی قید و شرط به آنها پیدا کنید. تمرکز خود را بر متریک ها و معیارهای مهم معطوف نمایید. پیش از آغاز فرآیند تأسیس کسب و کار و حتی در طول آن، تمام احتمالات و امکانات را بسنجید.

 

  1. استخدام کارکنان ناکارآمد، خسارات و هزینه هایی به مراتب جدی‌تر از انتظار برای جذب کارکنان مناسب خواهد داشت

کارآفرینان آماتور و تازه کار، نخستین نیروهای کاری خود را برمبنای علاقمندی و آشنایی‌شان با آنها و همچنین، کاهش سطح هزینه های استخدام انتخاب می‌کنند. در این شرایط، سطح شایستگی و تناسب کارمندان با شغل هایشان لحاظ نمی شود.

این ایده، در ابتدای کار، چندان بد به نظر نمی‌رسد. اما بعد از مدتی، آن کارفرما متوجه خواهد شد که انتخاب‌های غیرهوشمندانه‌اش چه هزینه و خساراتی به بار خواهند آورد. ما به شما توصیه می‌کنیم که کارمندانی را انتخاب کنید که برای شغلشان مناسب و در آن زمینه، کارشناس و کاردان هستند؛ ولو آنکه مجبور باشید دستمزد بیشتری به ایشان بپردازید. در طولانی مدت، همین کارمندان، سود و منافع بسیاری را برایتان رقم خواهند زد. رِد آدایر (Red Adair) می‌گوید: “اگر فکر می‌کنید استخدام یک کارشناس، یک تصمیم بسیار پرهزینه است، مدت کوتاهی صبر کنید تا ببینید استخدام نیروهای آماتور و غیرمتخصص چه خسارت‌ها و هزینه‌هایی برایتان رقم خواهد زد”.

پیام: برای استخدام نیرو عجله نکنید. احتمالاً قبلاً هم این جمله را شنیده اید که: “در زمان استخدام، صبور و پرحوصله و در زمان اخراج، سریع و قاطع باشید”. این جمله، دقیقاً در چنین شرایطی کاربرد دارد. اولاً به یاد داشته باشید که تا مجبور نشدید، به فکر استخدام نیروی جدید نیافتید. اگر خودتان میتوانید از پس انجام کارها بربیایید، دیگر نیازی به حضور نیروی جدید در محیط کار نیست. در عین حال، اگر فکر می‌کنید که استخدام نیروی جدید برایتان سود به همراه دارد، تأخیر نکنید. به ندای درونتان گوش کنید!

 

  1. سلامت ذهن و روان شما، تأثیر مستقیم بر موفقیت کسب و کارتان دارد

کارآفرینی، یک سویۀ تاریک و تیره هم دارد؛ که با اعصاب خوردی ها و درگیری های ذهنی همراه است. آمارها نشان می‌دهند که کارآفرینان نسبت به افراد عادی، دو برابر بیشتر در معرض افسردگی و پنج برابر بیشتر در معرض اختلال بیش فعالی و عدم تمرکز هستند.

البته، گاهاً این استدلال مطرح می‌شود که سبک زندگی کارآفرینی، افرادی را به خود جذب می‌کند که تعادلات و توازنات شیمیایی بدنشان در وضعیت معیار و عادی نباشد. اما این تصور نیز وجود دارد که احتمالاً، فرآیند تأسیس و توسعۀ کسب و کار، می­تواند اختلالات و ناراحتی‌های مختلفی مثل افسردگی، بیش فعالی/ عدم تمرکز و حتی اختلال دوقطبی را در کارآفرینان ایجاد کند.

و هرچه بیشتر در کار غرق شوید، دشواری ها و سختی ها شدت بیشتری می‌گیرند. آستین پاولزن (Austin Paulsen)، بنیانگذار شرکت آ پ پرفورمنس (AP Performance)، می‌گوید: “مدت کوتاهی پس از آنکه در این مسیر پا گذاشتی، متوجه خواهی شد که سلامت روان و ذهنت تا چه حد بر رشد کسب و کارت تأثیر می‌گذارد. من افراد زیادی را دربارۀ سلامتی‌شان نصیحت کردم و اگر بخواهم تنها یک درس مهم را به شما گوشزد کنم، باید بگویم که: سلامت روان و جسم انسان، مستقیماً بر عملکرد روزانۀ او تأثیر می‌گذارد؛ چه در خانه باشد چه پشت میز در محیط کار”.

پیام: سلامتی جسمی و ذهنی، بیش از هر چیز دیگر باید برایتان مهم باشد؛ زیرا ارزش آن از ارزش موفقیت در کسب و کار بیشتر است. در دام نیافتید. به عنوان یک کارآفرین، تمرکز خود را بر پایداری و استقامت معطوف کنید؛ و بدین منظور باید بیش از پیش به سلامت جسمی و ذهنی خود اهمیت دهید. غذای سالم بخورید؛ ورزش کنید؛ و هر از چندگاهی در هفته، از کار فاصله بگیرید.

 

  1. مسیر دستیابی به موفقیت، طولانی است

به محض اینکه کسب و کارتان را به راه می اندازید، هزاران رویا و خیال به ذهنتان هجوم می آورند. و این رویاها و خیال ها، فقط در خواب نیستند. در طول روز، این فکر به ذهنتان می‌رسد که اگر چندصد میلیون یا حتی میلیارد سود به جیب بزنید، وضع زندگی‌تان چقدر تغییر می‌کند؛ یا مثلاً فکر مدیریت و رهبری یک تیم از کارمندان نابغه و خبره به ذهنتان خطور می‌کند.

و البته این خیال و رویا، برای بعضی از کارآفرینان، به واقعیت تبدیل می شود! اما حواستان باشد که در این دنیای خیال انگیز و وهم آلود گرفتار نشوید. تأسیس و توسعۀ یک کسب و کار، مستلزم صرف زمان و انرژی بسیار است. گاهی از اوقات، اگر خوش شانس باشید، یک نیروی محرک ظاهر می‌شود و سرعت پیشرفت شما را به طرز چشمگیری افزایش میدهد. اما در هر حال نباید از اهداف طولانی مدت غافل شوید.

گاهی از اوقات، موفقیت واقعی بسیار دور از ماست؛ اما احتمال دستیابی به آن، بیشتر از احتمال دستیابی به موفقیت در خیال و رویاست! مسیر موفقیت، یک جادۀ شیب دار به سمت بالاست که با دست اندازها و موانع بسیار پوشیده شده است. در حقیقت، مسیر موفقیت باید به همین شکل باشد. در دنیای کارآفرینی، یک درس بسیار مهم می‌آموزید؛ و آن درس، این است که: همیشه باید از مسیر و ماجراهای آن لذت ببری! اگر به آن مسیر و اتفاقات مختلف در طول آن عشق بورزی، موفقیت را به زودی در مُشت خواهی داشت.

پیام: در طول مسیر دستیابی به موفقیت، صبور و شکیبا باشید. خود و کسب و کارتان را با کارآفرینان و شرکت های دیگر مقایسه نکنید. و تمرکز خود را بر کنترل و مدیریت بهینۀ اوضاع معطوف نمایید. کارآفرینی، جالب ترین تجربه ای است که در طول زندگی به دست می‌آورید؛ اما برای برخی از افراد می‌تواند تبدیل به بی ثمرترین و بی حاصل ترین تجربه شود.

در طول مسیر کارآفرینی، قطعاً با موانع و فرازونشیب های فراوان مواجه خواهید شد. مسائل و درگیری‌های حقوقی با شرکا یا مشتریان، اتلاف سود و زیان فراوان به شرکت، افت سطح فروش محصول یا ورشکستگی، برخی از مشکلات متداول در مسیر دستیابی به موفقیت به شمار می آیند.

خوشبختانه، تجربۀ کارآفرینان دیگر میتواند برای شما راهنما و راهگشای مؤثری باشد. کارآفرینان موفق، در نقش چراغ روشنگر راه موفقیت عمل می‌کنند و شما را در طول مسیر دستیابی به پیروزی ایده آل یاری خواهند کرد. با مشاوران کاردان مشورت کنید؛ کتاب بخوانید؛ و با همکاران و همتاهای خود ملاقات مکرّر داشته باشید. اگر چهار درس بالا را به یاد بسپارید، مسیر دستیابی به موفقیت برایتان هموارتر و ساده تر خواهد شد. نکات فوق الذکر، برخی از مهم ترین درس هایی هستند که کارآفرینان از طریق آزمون و خطا آموخته اند.

امروزه مدیریت درس‌ آموخته پروژه (اعم از تجارب و درس‌آموخته‌ها) در هر سازمانی به ‌ویژه سازمان‌های بزرگ پروژه محور راهبردی اساسی و تاکید شده است. این استراتژی سازمانی علاوه بر بهبود کارآیی سازمان می‌تواند در افزایش بهره‌وری، کاهش هزینه‌های تولید و خدمات و افزایش کیفیت و نوآوری نیز موثر باشد. از این‌رو دانش اصلی‌ترین سرمایه سازمان‌های تولیدی و صنعتی و علی‌الخصوص سازمان‌های پروژه محور امروزی است. تا جایی که صاحبان صنعت و اقتصاد دنیا امروزه به مدیریت دانش به عنوان کلیدی‌ترین رویکرد در مدیریت کسب و کار نگاه می‌کنند و این امر به ویژه در صنایعی که هر روز با تغییرات و رشد فناوری مواجه می‌شوند باید به عنوان یکی از فرآیندهای اصلی سازمان قرار گیرد.

۲۰ درس کلیدی از تحلیل کسب و کار

دنی ون‌دن‌برگ، مشاور، تحلیلگر کسب و کار و دارنده مدرک CBAP است که در ژوهانسبورگ زندگی می‌کند. در دو دهه اخیر در صنایع مختلفی به تحلیل کسب و کار پرداخته و در زمینه تحلیل نیازمندی‌ها تجربیات زیادی داشته است. وی در این مقاله به ۲۰ درس مهمی که از تحلیل کسب و کار در طی دو دهه اخیر رسیده، می‌پردازد.

درک این مسئله برای من بسیار دشوار است (و کمی ناراحت‌کننده است) که اکنون بیست سال است که در دنیای تحلیل کسب و کار، فعالیت می کنم. از یک طرف، من احساس پیری می کنم (گرچه، ظاهراً زندگی از چهل سالگی شروع می شود)، اما از طرف دیگر  مزیت داشتن تجربه زیاد، جهت افزایش اطمینان شما در اکثر شرایطی که ناگزیر با آن روبرو هستید، برای من مایه تسلی است. از آنجایی که دوست دارم گاهی اوقات لحظاتی را در مورد وقایع در زندگی و کار خود تامل کنم، تصمیم گرفتم درس‌های کلیدی را که فکر کنم در دو دهه گذشته به اندازه کافی خوب یاد گرفته ام، یادداشت کنم.

 

سلب مسئولیت: این دروس به هیچ وجه از  الگوی مطمئن و سریعی برای تضمین فعالیت شما به عنوان یک تحلیلگر کسب و کار پیروی نمی کند. اینها صرفاً مشاهدات و یادگیری های شخصی خودم هستند و امیدوارم به دیگران کمک کنند و نکته ارزشمندی یاد دهند.
و البته، من هر روز در حال یادگیری هستم …

 

۱. در تحلیل کسب و کار، خوب گوش کنید

سال‌ها پیش، معلم کلاس سوم من، خانم مومبرگ  شعر زیر را به کلاس ما آموخت ( منسوب به ادوارد هرسی ریچاردز):

یک جغد پیر خردمند در یک درخت بلوط زندگی میکرد. هرچه بیشتر می دید، کمتر صحبت می‌کرد. هرچه کمتر صحبت می‌کرد، بیشتر می‌شنید. چرا همه ما نمی‌توانیم مثل آن پرنده پیر خردمند باشیم؟

با تشکر از خانم مومبرگ، بخاطر اینکه آن شعر را با ما به اشتراک گذاشت، یاد گرفتم که چقدر توجه جدی به رابطه یک به دو در نسبت دهان به گوش اهمیت دارد.
گوش دادن، گوش دادن واقعی، در شناسایی صحیح، درک دقیق و پاسخگویی مناسب نیازهای مشتریان، ذینفعان، اعضای تیم یا هر شخص دیگری برای موضوعی که ما به عنوان بخشی از کار با آنها درگیر می شویم، تفاوت ایجاد می کند.هنوز هم سعی می کنم جلوی خودم را بگیرم که مانع قطع شدن صحبت دیگران نشوم و سعی می کنم در حین صحبت دیگران، گوش فرا دهم و به طور مداوم در حال فکر کردن به پاسخ نباشم. می گویند که بالاترین نوع احترام گوش دادن است، بنابراین به خودم یادآوری کنم که با گوش دادن احترام خود را نشان می دهم.

 

۲. روابط مهم هستند

زندگی سرتاسر روابط است، اینطور نیست؟ همچنین وقتی صحبت از کار ما می شود. یک مؤلفه بزرگ روابط خوب و محکم، حول اعتماد می چرخد. اعتمادسازی نیاز به تمرکز دارد و معمولاً به زمان نیاز دارد.
چند نکته اصلی روابط مورد توجه من شامل موارد زیر است:
خوش قول باشید
ما همچنان باید تلاش کنیم تا به تعهدات خود عمل کنیم، زیرا این امر موجب ایجاد اعتماد و صداقت می شود.
مدیریت انتظارات
این مورد ناشی از اعتمادی است که ایجاد می کنیم. این مورد واقعاً سخت است و مطمئناً مستلزم کار مداوم، روزانه و کوشش است. اما اگر خودتان را در کفش افرادی که به آنها خدمات می دهید، قرار دهید احتمالا تمایل دارید وضعیتی سرآمد، هشدار های زودهنگام و به روزرسانی مناسب خود داشته باشید.
آگاه باشید
انسانی باشید که بتواند با اطرافیان خود ارتباط برقرار کرده و آنها را ببیند. سعی کنید با اطرافیان خود به گونه ای ارتباط برقرار کنید که تنها معامله نباشد. البته زمان همیشه اجازه این امر را نمی دهد، اما اگر در مدت زمان طولانی با مردم همکاری کنید، سعی کنید همیشه روابطی سازنده داشته باشید.
تعیین صحیح ارزش روابط خوب و قابل اعتماد در یک سازمان واقعاً دشوار است. زمان شما در برقراری ارتباط موثر و تصمیم گیری سریع صرفه جویی می شود، بدون این که نیازی به اتخاذ سیاست های غیر قابل پیش بینی که افرادی با آنها آشنا هستند و عده ای خیر، داشته باشید. روابط محکم، حرفه ای و قابل اعتماد زندگی را بسیار ساده تر می کند تا کارها به سرعت و کارآمد انجام شود.

۳. با «چرا» شروع کنید، تا تصمیم درست بگیرید

سیمون سینک در کتاب خود با عنوان “با چرا شروع کن” در مورد دایره طلایی شروع با چرا صحبت می‌کند. وی بر اهمیت تشخیص دلیل انجام و یا بهبود کارهایی که انجام می دهید تاکید می کند. در هسته این دایره طلایی، سؤال این است که چرا؟
چرا ما این کار را بدین طریق انجام می دهیم؟ چرا نیاز به تغییر دارد؟ چرا ما آن را تغییر نمی دهیم؟ با پرسیدن چرا، درباره هدف و استراتژی بحث می کند، که احتمالاً بهترین راه برای شروع است.
تجزیه و تحلیل علت های اصلی از این مفهوم سیمون با طرح سوال “چرا؟” چندین بار تا زمانی که واقعاً علت اصلی یک مشکل را درک کنید پشتیبانی می کند. “چرا” در مورد هدف، استراتژی و جهت صحبت می کند.
استراتژی باید قبل از ساختار باشد. نقشه قبل از زمان باشد. اثربخشی قبل از بهره وری باشد. با طرح سؤال  چرا، ما سعی می کنیم از ساختن صحیح چیزی، قبل از این که حتی شروع به درست ساختن آن کنیم، اطمینان حاصل کنیم.
علاوه بر این، سوال “چرا؟” از جذب مشتری نیز پشتیبانی می کند. چرا مشتریان برای خرید محصول یا خدمات شما پول خرج کنند؟
اگرچه به نظر می رسد که اخیرا به جذب مشتری توجه شده است، اما شرکت های واقعاً موفق  همیشه به آنچه مشتریانشان درخواست می کنند توجه زیادی داشته اند.
به عنوان تحلیلگران کسب و کار، ما باید به طور مداوم مشاغلی را که در آن فعالیت می کنیم به چالش بکشیم تا از نیاز واقعی و اساسی مشتری مطلع باشیم.
غالباً سهامداران مشاغل فرض می کنند که دقیقاً می دانند نیاز مشتری چیست، اما ممکن است این دیدگاه آنها باشد که تلاش می کنند تا با توجه به سیستم فعلی، فرآیند، فناوری یا محدودیت های فرهنگ سازمانی خود نیاز مشتری را برآورده کنند. این جایی است که ما باید گام برداریم و سعی کنیم دیدگاهی بی طرفانه داشته باشیم، احتمالاً با کمک برخی داده ها یا تحقیقات مشتری محور  از یک دیدگاه دیگر پشتیبانی کنیم.

 

۴. سؤالات بهتری بپرسید

وقتی سؤالات بهتری می پرسیم، معمولاً جواب های بهتری نیز می گیریم. همچنین پرسیدن سوالات اشتباه، می تواند منجر به دریافت پاسخ های اشتباه شود. من اینگونه یاد گرفته ام که قبل از هرگونه تعامل، جلسه، و کارگاه، برای تهیه سوالات هدفمند و مرتبط با آنچه در تلاش برای رسیدن به آن هستم سعی کنم.
بعضی اوقات، بعد از دریافت پاسخ اولیه، سوال دوم را مطرح می کنم. این امر گاهی باعث می شود که فرد پاسخگو از نظر جواب اول خود، دید عمیق تری پیدا کند.
تکرار آنچه که من به عنوان پاسخ به سوالاتم می شنوم، به من کمک می کند تا اطمینان حاصل کنم که شنونده منظورم را به درستی درک کرده است. در غیر این صورت، آنها این فرصت را دارند که تعبیرهای غلط من را تصحیح کنند و همچنین به آنها نشان می دهد که من به درک درست آنها اهمیت می دهم.
برای اینکه بی طرف باشید، به ویژه در هنگام استنباط نیازمندی ها،نکته مربوط به سوال این است که، سوال هدایت کننده نپرسید. اگر این کار را انجام دهید، بذرهایی را در ذهن شنونده کاشته اید. پاسخ ها از آنچه در سؤال اصلی به آن اشاره می کنم، متاثر می شوند و بنابراین این یک پاسخ واقعی و بی طرفانه نیست.

 

۵. بپذیرید که نیازی به دانستن تمام پاسخ‌ها ندارید

به دلایل عجیبی، تحلیلگران کسب و کار اغلب احساس می کنند که باید همه چیز را بدانند. این امر آنها را تحت فشار قرار می دهد، به ویژه در  زمانی که:
_ آنها اصل موضوع را نمی دانند،
_ غالباً آنها در بحبوحه آشکارسازی وضعیت واقعی هستند
_ و حتی اگر آنها بیشتر از ذینفعان خود که با آنها مشارکت دارند بدانند، این بدان معنی نیست که از تمام پاسخ ها آگاهی دارند.
واقعیت این است که شما به عنوان یک تحلیلگر کسب و کار، همه چیز را نمی دانید و این اشکالی ندارد. در حقیقت، فرصت فوق العاده ای است. این فرصت چشم انداز بی طرفانه را برای شما فراهم می کند تا مشکلات را با چشمانی تازه ببینید.
این اجازه را به شما می دهد که سؤالاتی “به ظاهر احمقانه” ای بپرسید که اغلب مردم از آن میترسند چرا که ممکن است بی اطلاع به نظر برسند. اغلب این نوع سؤالات مکالمات شگفت انگیز حل مسئله ای را باز می کنند که در غیر این صورت پنهان باقی خواهد ماند.
من متوجه شدم که ارزش واقعی که می توانم اضافه کنم ساده سازی، ترکیب و کاهش مجموعه های پیچیده از مشکلات، فرآیندها، مجموعه اطلاعات و غیره به مدل ها و اسناد ساختارمند، آسان، قابل درک و استفاده، است.
شما به عنوان یک تحلیلگر کسب و کار، به طور حرفه ای در حال راهنمایی کارشناسان و متخصصان  این حوزه به روشی هستید که داوطلبانه اطلاعاتی را تهیه کنند تا پل های اجتناب ناپذیر را بین مشکلات و راه حل های مربوط به آن مشکلات ایجاد می کنند. این به خودی خود، بیشتر یک هنر است تا علم.

 

۶.با مشتریان خود صحبت کنید

غرق شدن در دیدگاه های خودمان از مشکلات و راه حل های مورد استفاده بسیار فریب دهنده است و می توان خیلی راحت رئیس واقعی خود یعنی مشتری را فراموش کرد.
چرا ما با مشتری شروع نمی کنیم؟
قبل از اینکه شروع کنیم. در طی فرایند، اغلب اوقات، هنگام تست و  بعد از اجرا و یا به طور مداوم.
لحظه ای که از منبع مصرف کننده آنچه تولید می کنیم، دور شویم، وارد یک شیب بسیار لغزنده خواهیم شد. قرار دادن خودم به جای مشتری، اغلب موجب شده است که من در اندیشه و رویکردهای اصلی خود به تجدید نظر بپردازم.

۷.هیچ تحلیلگر کسب و کاری جزیره نیست

تحلیلگران کسب و کار، گاهی اوقات در سمت و سایت های مشتری بسیار  منزوی به نظر می آیند و به اشتباه تصور می کنیم که ما باید ارتش های یک نفره مرد و زن باشیم. این البته عاقلانه نیست و من آموخته ام که برای موفقیت و اثربخشی ساختن یک ساختار حمایتی در اطراف خود ضروری است.
به شناسایی و پرورش روابط با مربیان کلیدی، متخصصان صنعت و دامنه و متخصصان تجزیه و تحلیل کسب و کار که از آنها می توانید در مورد چالش های فعلی خود یاد بگیرید و با آنها مشورت کنید، بپردازید. گاهی اوقات اجرای یک رویکرد توسط یک دوست قابل اعتماد، ایده ها و دیدگاه های بسیار خوبی ارائه می دهد که شما نمی توانید از منظر شخصی خود ببینید.
با نگاهی به گذشته شغلی خودم، می توانم واقعاً نعمت های بیشماری را بشمارم و از آن دسته از افرادی که فرصت، موقعیت، مشاوره، و یا پشتیبانی و تشویقی در طول این سفر به من دادند، تشکر کنم. من واقعاً ممنونم و هنوز هم هستم!

 

۸. به موسسه بین المللی تحلیل کسب و کار (IIBA) بپیوندید

اگر شما فردی هستید که نقش یک تحلیلگر کسب و کار را جدی می گیرید و آن را به عنوان یک حرفه (و نه فقط شغل) در نظر می گیرید، باید در این زمینه سرمایه‌گذاری کنید تا به بهترین تحلیلگر کسب و کار تبدیل شوید.
این به معنای عضویت در بهترین سازمان مربوطه در زمینه حرفه خودتان است، که در این مورد (تجزیه و تحلیل کسب و کار)، نظر من، انستیتوی بین المللی تحلیل کسب و کار (IIBA) است.
از زمان تاسیس در سال ۲۰۰۳، آنها به عنوان نهاد برتر حرفه ای در زمینه تحلیل کسب و کار مورد توجه قرار گرفته اند. در سال ۲۰۱۴، آنها بیش از ۲۷۰۰۰ عضو در ۶ تا از ۷ قاره داشته اند. آنها فرصتی برای همکاری، ارتباط و رشد با دیگر تحلیلگران کسب و کار محلی و جهانی را فراهم می کنند. امروز به آنها بپیوند!

۹. گواهینامه اخذ کنید

پزشکان، مهندسان، حسابداران خبره، دانشمندان و غیره همگی متعلق به مجموعه حرفه ای هستند و معمولاً همه آنها باید قبل از اینکه ادعای وضعیت مربوطه باید مجوز بگیرند. اکثر این گواهینامه ها همچنین نیاز به تعدادی واحد توسعه حرفه ای (PDU) در هر چرخه دارند، که اساساً برای یادگیری، رشد و مشارکت اعضای معتبر در حرفه های خود طراحی شده اند. فکر می کنم این موضوع بسیار خوبی است زیرا محیطی را ایجاد می کند که حداقل استانداردهای مشخصی در آن ایجاد شود. و این اطمینان را به مصرف کنندگان خدمات خود می دهند، که آنها دارای تجربه، تخصص و آگاهی در زمینه های مربوطه می باشند.
از دیدگاه رشد شغلی، این همچنین به عنوان چارچوبی مناسب از اهداف عمل می کند که یک فرد حرفه‌ای می تواند خود را بسنجد.